♤ 19 ♤

366 82 62
                                    

_ نگاه کن چیکار کردی دنیل ...

به ریخت و پاش برادرش توی اتاق نگاه کرد و بعد با چهره ای جمع شده به سمت مسبب خرابکاری برگشت .

_ داری غیر قابل تحمل میشی .

تالیا گفت و بی توجه به پسر مضطربی که روی تخت نشسته بود و پوست لبش رو میجویید کاغذ های روی زمین رو جمع کرد .

_ همیشه همه رو توی دردسر میندازی.

مداده شکسته رو از روی زمین برداشت : تو که میدونی چقدر از اینکارا بدم میاد ... میتونی یکم کمتر مزاحم باشی ؟

_ تو چی؟

صدای گرفته زین آروم اما پر تنش بود : تو که میدونی من از درد کشیدن بدم میاد.

زیر لب خندید . به دختر نگاه نمی‌کرد: کی از درد کشیدن خوشش میاد؟

اینبار نگاه عصبی و جنون وارش رو به تالیا دوخت : تو برای من چیکار کردی ؟ تو وقتی من ازت کمک خواستم چیکار کردی ؟

تالیا همچنان که‌خم شده بود تا هودی بنفش رنگ زین رو از روی زمین برداره، شوکه به زین نگاه کرد : م-من...

صاف ایستاد و  با اخم جواب داد : من هر کاری کردم به خاطر تو بوده‌. به خاطر  خانواده ... اگه عقب وایسادم به خاطر این بوده که به نفعت بود.

صداش بالا رفت.  با لحنی طلبکار ادامه داد : ما هممون درد رو تحمل کردیم دن... ما هممون زخمی شدیم. ما هممون از اون مرحله رد شدیم. به کسی مربوط نیست که تو هنوز نمیتونی انسانیت خودت رو پیدا کنی و توی اون مرحله کوفتی موندی ...

زین پوزخند زد : پس چرا عصبی شدی تالی؟ اگه این عذاب برای من منفعته، پس تو چرا به خاطر عذابی که میکشی من و مقصر میدونی و عصبی هستی ؟

تالیا به وضوح لال شده بود .‌هودی پسر رو توی مشتش فشرد : اونی که تصمیم میگیره توی خل و چل نیستی ‌‌.

نیشخند زین پر رنگ تر شد : مگه تو به خاطر تصمیم بابا اینجا نیستی؟ مگه این کارایی که ازش متنفری ، دستور هرولد نیست؟ ...

به پشتی تخت تکیه داد و سعی کرد لحن هرولد رو تکرار کنه : زنها ، موجودات ضعیف و ترحم بر انگیز.  پاک و معصوم. مثل شیشه زلال...

نگاه خیره اش روی تالیا قفل شد : این رسالت توئه . انجام امور خونه ، آشپزی ، شادی فرزندان ...

_ بس کن ...

زین کم کم داشت میخندید : اما کسی نمیدونه تالیا از این چیزا متنفره‌ .

تالیا هودی رو با خشم روی زمین پرت کرد : خفه شو ...

اما زین قصد عقب نشینی نداشت : بابا میدونه شبا مسابقات بوکس نگاه میکنی ؟

چشمهای تالیا تر شده بود . جلو رفت یقه پسر رو گرفت : خفه شو دن خفه شو ... یه کلمه دیگه از اون دهن فاکیت بیاد بیرون خودم خفه ات میکنم .

《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》Where stories live. Discover now