فقط چند لحظه کافی بود تا تمام بدنش به شدت شروع به لرزیدن بکنه و زانو هاش سست بشه... بوی رایحه تند مرکبات آلفاش که خبر از رات شدنش رو میداد زیر بینیش پیچیده بود و تمام فضای اتاق رو گرفته بود. گرگش با بی قراری خرخری کردو دور خودش چرخید. تهیونگ آب دهن خشک شده اش
رو به سختی قورت دادو به تندی بازوش رو از دست جیهوپ درآورد و لرزون قدمی به عقب رفت. کف دستاش از شدت استرس عرق کرده بود و حس بدی بهش میداد. میدونست که قرار نیست این سری به آسونی بگذره... چشمای طلایی شده آلفا و صورت سرخ شده از خشمش و رگ بیرون زده پیشونیش این حقیقت رو بهش ثابت میکرد!جونگکوک غرش کنان با فک منقبض شده جوری که هر لحظه ممکن بود دندون هاش بشکنه به سمت جیهوپ که شوکه نگاهش میکرد خیز برداشت و تا به خودش بیاد مشت محکمی به سمت راست صورتش کوبید.
_آشغال پس فطرت!
تهیونگ هینی از ترس گفت و عقب تر رفت که پشتش به دیوار خورد. دستش رو جلوی دهنش گذاشت و با چشمای پر شده اش به فاجعه مقابلش نگاه کرد.
جیهوپ ناله بلندی از درد کردو با سکندری که خورد روی زمین افتاد. نفسش توی سینه اش حبس شده بودو به خودش نیومده لگد محکم دیگه ای توی شکمش خورد و تقریبا نفسش رو برید.
گرگ درون جونگکوک به حدی عصبانی و وحشی شده بود که میخواست از سینه اش بیرون بیاد و آلفای روی زمین افتاده رو با دندون هاش تیکه تیکه کنه اما گرمای غیر قابل تحمل و عطشی که به جونش افتاده بود گیجش کرده بود و نمیتونست تمرکز کنه. چنگی
به موهای روی پیشونیش زدو با عقب فرستادنشون
با صدای خشداری رو بهش لب زد._فکر نکن از جونت گذشتم بعدا به حسابت میرسم، کارای خیلی مهم تر از تو دارم که باید بهشون برسم
روش رو سمت امگای رنگ پریده و لرزون گوشه دیوار چرخوند و با نیشخند ترسناکی گفت
_اینطور نیس امگای من؟
کاملا سمتش چرخیدو بی توجه به آهو ناله جیهوپ با لحن آلفاییش دستور داد.
_بیا اینجا بیبی
امگا با هق هق ناله ای کردو بدون اینکه اختیار پاهاش دست خودش باشه سمت آلفاش کشیده شدو مقابلش ایستاد. جونگکوک با لذت رایحه امگای ترسیده اش رو توی ریه هاش کشیدو شدت فورمون هاش رو بیشتر آزاد کرد که تهیونگ با عجز لبش رو گزیدو با پیچشی که زیر دلش احساس کرد روی شکمش خم شد و نالید. جونگکوک با نیشخند گوشه لبش نگاهی به صورت به ریخته جفتش انداخت و با نزدیک شدن بهش دستاش رو توی موهای طلایش فرو برد و با صدای بم شده اش که مطمعن بود روی امگا تاثیر میذاره زیر گوشش گفت
_اگه جلوی خودمو میگیرمو جلوی این به فاکت نمیدم برای اینکه نمیخوام صدای ناله هات رو بشنوه.
YOU ARE READING
🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙
Fantasyبا غرش بلندی که کرد سر هر دو پسر هول زده سمتش چرخیدو جونگکوک با دیدن پسر مو طلایی که با چشمای خمار آبی لرزون، بهش خیره شده بود اونجا بود که حس کرد تیری به قلبش خورده و به آخر خط رسیده.... اون چطور تونسته بود همچین کاریو بکنه؟ با خشم و ناراحتی شد...