🐺Special Part. 26🌙

2.6K 612 402
                                    

فقط چند ثانیه طول کشید تا به خودش بیادو بعد درد عمیقی توی قلبش و صدای شکسته شدن باقی تکه هاش به گوشش رسید. اون دختر قد بلند با موهای بافته شده... چرا انقدر براش آشنا بود؟

میون بهت و ناباوریش و ذهنی که قفل کرده بودو از شدت شوک حتی اسم خودش رو هم بخاطر نمیاورد، سعی میکرد دختر مقابلش رو به یاد بیاره. اون لبخندو ظاهر مغرورانه، اون نگاه های معنی دارو شرور و تنه ای که موقع سوار شدن هواپیما بهش زده بود. خودش بود... اون همون دختر بود! همونی که سمت مخالفشون تو ردیف صندلی های جلو نشسته بودو با بلند شدن از جاش و رفتن به مقصد نا معلومی آلفاش هم به همراهش مدت زیادی غیبش زده بود.

حالا که دقت میکرد اون دختر بتای قد بلند با موهای بافته شده اش بیش از حد براش آشنا بودو کمی که فکر میکرد بخاطر میاورد که قبلا هم اونو توی جنگل کنار آبشار همراه مرد دیده بود. اینجا چه خبر بود؟ چرا آلفاش اون دخترو با خودش به اینجا آورده بود؟ اصلا اون دختر به چه حقی دستاش رو دور بازویی که حسرت یکبار با آرامش گرفتنشون رو داشت، پیچیده بود؟ قلبش از شدت تپش زیاد داشت از جاش کنده میشدو مثل توله ای که زیر بارون مونده بود میلرزید.

مینهو که دختر مقابلش رو میشناخت با نگرانی نگاهی به صورت مات زده پسر و رنگ سفیدش انداخت و به آرومی صداش زد.

_اوه تو هم اینجایی پسر خاله؟ انتظار نداشتم اینجا ببینمت!

مینهو دندون هاش رو محکم روی هم فشردو باقی مونده پله هارو با حرص پایین رفت و نزدیکی اون دو ایستاد.

_اینجا چه خبره کریستین؟ این دختر اینجا چیکار داره؟

کریستین با لبخند نگاهی به دختر انداخت و بعد در حالی که نگاه بی رحمش رو به امگای بیچاره اش میدوخت گفت

_مین آه قراره مدتیو اینجا با ما زندگی کنه، کنار من!

مینهو هیستریک وار خندیدو بعد از لای دندون هاش غرید.

_منظور فاکیت چیه پسر؟ چرا باید معشوقه ات رو بیاری عمارت در حالی که جفتت اینجاست؟ نکنه همه کارا و رفتارات یه بازی بود؟

کریستین با خونسردی چشمکی بهش زدو با اشاره بهش گفت

_بینگو! زدی به هدف...

لحظه ای مکث کردو بعد در مقابل نگاه متعجب پسر بزرگتر ادامه داد.

_فقط کافی بود تا مدتیو نقش بازی کنم تا همه باورشون بشه که به طرز احمقانه ای متوجه اشتباه نکرده ام شدمو دلمو باختم!

پوزخندی زدو رو پسر امگا که حالا به شدت میلرزیدو اشک میریخت گفت

_راضی کردن تو با یه تهدید ساده که همرام بیای راحت ترین کار دنیا بود! اما این حماقت تو بود که با من اومدی البته، اومدنو نیومدنت هر دو یه نتیجه داشت.

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now