🐺Part.30🌙

9.2K 1K 644
                                    

*فلش بک*

هر کسی مشغول کار خودش بودو همه برای جشنی که در پیش داشتن هیجان زده بودن، این مهم ترین اتفاقی بود که توی پک میفتادو هیچکس از خوشحالی سر از پا نمیشناخت، اینکه جنسیت بچه دختر بود ذره ای برای کسی مهم نبودو همین که آلفا جئون تونسته بود از زیر سایه ننگ مشکلش بیرون بیاد و ثابت بشه پدر خونی وارث آینده اس برای همه کافی بود.

مینجی نگاهی به ناری که مشغول گردگیری میز ها و آینه ها بود انداخت و به سمت راهرویی که منتهی به انباری وسایل تمیزکاری بود حرکت کرد. نگاه کنجکاوی به در نمیه باز انداخت و با وارد شدنش یورا رو که پشتش بهش بودو مشغول انجام کاری بود دید.

_داری چیکار میکنی؟

دختر بتا هول شده شیشه توی دستش رو سریع زیر لباسش قایم کردو سمت دختر امگا چرخید. با استرس لبخندی زدو گفت

_ا..اینجا چیکار میکنی؟

مینجی اخمی کردو با گرفتن نگاهش سمت سطل و طی ای که کنار دختر بود رفت تا پله هارو تمیز کنه.

_باید از تو اجازه بگیرم؟ بکش کنار

تنه ای بهش زد و خواست سطل رو برداره که یورا فوری مانعش شد.

_من پله هارو تمیز میکنم

مینجی با تعجب و البته مشکوک بهش نگاه کرد.

_آفتاب از کدوم ور دراومده؟ مهربون شدی! لازم نکرده خودم انجامش میدم

یورا با استرس فوری سمت سطل خم شدو برداشتش و با لحنی که سعی میکرد نرم باشه گفت

_هی قبول کن که من زورم از تو بیشتره، بعدشم مگه نزدیک هیتت نیست؟ ممکنه کمرت درد بگیره

فوری با برداشتن طی و دستمالی به سمت در راه افتادو ادامه داد.

_دیگه مخالفت نکن، تا شب کلی کار برای انجام دادن هست!

مینجی توی سکوت متعجب به رفتار های عجیب دختر که به طور ناگهانی عوض شده بود نگاه کردو شونه ای بالا انداخت.

_احتمالا سرش به جایی خورده!

به سمت قفسه کنار دیوار رفت و با برداشتن وسایل ضدعفونی کننده تصمیم گرفت تا به ناری کمک کنه.

بعد از پر کردن سطل با آب و مواد شوینده نگاه پر استرسی به اطرافش انداخت و با ندیدن کسی سریع به سمت پله ها حرکت کردو شروع به بالا رفتن ازشون شد. نگاه طولانی به راهروی اتاق ها انداخت و با امن بودن اوضاع با سرعت شروع به طی کشیدن پله اول شدو به سمت پایین رفت.

بعد از تمیز کردن چندین پله با رسیدن به پله مورد نظرش شیشه قهوه ای رنگ رو از زیر لباسش خارج کردو با باز کردن درش روغن بی رنگ و بی بویی که خانوم جئون براش فرستاده بود بدون تعلل روی پله ریخت و با دستش شروع به پخش کردنش روی سطح پله شد. بدون بو بودن مایع شیشه مانع از فهمیدن ماهیت درونش میشد اما هر چی بود به اندازه کافی غلیظ و چرب بود و مطمعنا با احتیاط نکردن باعث آسیب بیشتری میشد!

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now