با حس نوازش شدن موهاش و هق هق های ریزی که به گوشش میرسید اخم ظریفی بین ابروهاش نشست و چشماش رو به آرومی باز کرد.گیج شده به اطرافش نگاه کردو حتی نفهمید که کی از شدت ضعف و گریه های تموم نشدنیش به خواب رفته یا بیهوش شده! جین با دیدن بیدار شدن دونسنگش بین گریه لبخند زدو دست هاش رو به طرفش بود
_تهیونگ عزیزم بلاخره بیدار شدی؟
امگا با درک کردن اینکه شخص مقابلش هیونگشه از شدت خوشحالی فوری از جاش نیم خیز شدو بی توجه به تیری که معده اش کشید دستاش رو دورش حلقه کردو سرش رو روی سینه پسر گذاشت. اشکاش از دلتنگی روی صورتش سرازیر شدو صداش از شدت بغض توی گلوش میلرزید.
_ه..هیونگی.. دلم..دلم برات تنگ شده بود! خوشحالم که اینجایی
جین با گزیدن لبش سعی کرد فک لرزونش رو که بی اختیار از بغض میلرزید کنترل کنه، بوسه ای روی موهاش گذاشت و با نوازش کردنشون گونه اش رو به سرش چسبوند و صدای غمگینش رو به گوش پسر رسوند.
_دو روز حواسم بهت نبود...چی به سرت اومده عزیز هیونگ؟
هق خفه ای زدو حلقه دستاش رو دور کمر پسر سفت تر کرد.
_برای خبر بارداریت خوشحال باشم یا برای مصیبتی که سرت اومده گریه کنمو غصه بخورم؟
تهیونگ با بغض کودکانه از جین فاصله گرفت و در حالی که سمت راست صورتش رو که به وضوح رد انگشت های جونگکوک روش دیده میشد، سمتش چرخوندو مثل بچه ای که به مادرش گلایه میکنه گفت
_ببین هیونگ! جونگکوک منو زد! بهم تهمت زد که بچه از اون نیس.. اون منو جلوی همه تحقیر کرد هیونگ. اون...
با شدت گرفتن گریه اش حرفش نصفه موند و سرش رو روی شونه پهن پسر گذاشت. جین در حالی که دستاش از شدت خشمو عصبانیت میلرزید چشماش رو روی هم فشار دادو با فک منقبض شده رو به پسر لب زد.
_آروم باش عزیزم، هیونگ تورو از اینجا میبره! نمیزارم پیش اون بی لیاقت بمونی.
با ناله ضعیف پسر ترسیده سرش رو سمتش چرخوند و با دیدن دستش که روی معدش گذاشته بود ناله میکرد فوری از جاش بلند شدو شونه هاش رو گرفت و به آرومی تکونش داد.
_ت..تهیونگ چی شده؟ حالت خوبه؟
تهیونگ از شدت درد شدید روی شکمش دولا شدو با حس جوشیدن اسید معدش با چشمای گشاد شده فوری از روی تخت بلند شدو پاهای لرزون و بی جونش رو سمت سرویس بهداشتی کشوند و درش
رو محکم باز کرد. با رسوندن خودش به روشویی تمام محتویات شکمش که چیزی جز اسید معده اش نبود بالا آورد و هقی از تلخی و سوزش گلوش زدو دستاش به سنگ روشویی چنگ انداخت. سرما و لرزش شدیدی تمام وجودش رو گرفت و به سختی شیر آب رو باز کردو دهنش رو شست. جین با شنیدن صدای عق زدن پسر فوری خودش رو به سرویس رسوند و با دیدن شونه های لرزون و صدای هق هق های دردناکش احساس کرد تمام غم های عالم به دلش هجوم آوردن و با بغض سمتش رفت و دست گرمش رو پشت کتفش گذاشت تا آرومش کنه.
YOU ARE READING
🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙
Fantasyبا غرش بلندی که کرد سر هر دو پسر هول زده سمتش چرخیدو جونگکوک با دیدن پسر مو طلایی که با چشمای خمار آبی لرزون، بهش خیره شده بود اونجا بود که حس کرد تیری به قلبش خورده و به آخر خط رسیده.... اون چطور تونسته بود همچین کاریو بکنه؟ با خشم و ناراحتی شد...