یونگی به خانوم سون لبخندی زد و دستش رو انداخت دور گردن جیمین.
_ این جیمینه. اون هوبهام توی مدرسه است و روم کراش داره.جیمین با چشمای گشاد شدهاش به پسر بزرگتر خیره شد و سعی کرد به اینکه احتمالا الان گونههاش قرمز شدن فکر نکنه.
خانوم سون که زن میانسالی بود، سر تکون داد و رو به جیمین که از خجالت میخواست تو زمین آب بشه، گفت " خجالت نکش پسر جون. این اولین باری نیست که کسی روش کراش داره."
نگاهی به سرتاپای جیمین انداخت و ادامه داد "هرچند اولین باریه که کسی به جز اون پسرهی دراز و دخترهی جیغ جیغو رو میاره خونه."
جیمین نگاهی به زن که موهای حالت دارش رو دم اسبی بسته بود انداخت و زمزمه کرد" ولی نونا که جیغ جیغو نیست. "یونگی نفسش رو بیرون داد و به پسر لبخند زد "وقتی چانیول کنارش باشه چرا هست. "
بعد دوباره به سمت خانوم سون برگشت و زن گفت" پدر و مادرت امشب نمیان خونه. خانوم رفته ایتالیا. پدرت هم گفت امشب باید جایی باشه. به هر حال..."به جیمین اشارهای کرد و گفت" چیزی هست که دوست داشته باشی برای شام بخوری؟"
جیمین سریع سر تکون داد و با لحن مودبی گفت" ممنونم، من همه چیز دوست دارم . "
زن سر تکون داد و به طرف آشپزخونه رفت. جیمین فکر کرد اون زن حتما خیلی با یونگی صمیمیه چون اون درست جوری یونگی رو نگاه میکرد که مادر جیمین به اون نگاه میکرد.
پسر بزرگتر دست جیمین رو گرفت و اون و به طرف راه پله کشوند.
جیمین مدام به تابلوهای گرون قیمت روی دیوار ها نگاه میکرد و نمیتونست دهنش رو ببنده. خانواده ی یونگی احتمالا برای دکوراسیون اون خونه خیلی خرج کرده بودن.
بالاخره به طبقهی دوم رسیدن و جیمین سرش رو بین سالن تقریبا بزرگی که به جز چندتا میز و صندلی هیچ چیز دیگه ای نداشت، چرخوند.
یونگی اون رو به طرف دورترین اتاق کشوند و جیمین خوشحال بود که خونه شون انقدر بزرگ نیست چون اون احتمالا هروقت میرفت تو اتاقش از شدت دوریش با اتاق مادرش دلتنگش میشد!
پسر بزرگتر در رو براش باز کرد و جیمین وارد اتاقی که خیلی از اتاق خودش بزرگتر بود شد.
به تخت بزرگ و مشکی رنگ یونگی که گوشهی سمت راست اتاق بود نگاه کرد و بعد چشمش رو به سمت میز تحریر بزرگ سمت چپ و کمد سراسری کنارش دوخت. اتاق بزرگی بود ولی وسایل زیادی داخلش نبود. درست همونطور که از یونگی انتظار میرفت.
جیمین خندید و به طرف میز تحریر مشکی رنگ پسر رفت. به قاب عکسی که روی میز بود نگاه کرد و با دیدن یونگی، مونبیول و چانیول تو لباس های راهنماییشون که درحال شکلک درآوردن بودن، خندید.
YOU ARE READING
Our Big Secrets | Yoonmin, Moonsun, chanrose
Fanfictionاسم : رازهای بزرگ ما ژانر : مدرسه ای، عاشقانه کاپل : یونمین _ مونسان _ چانرز روز های آپ : هر سه شنبه همه ی نگاها روشون خیره مونده بود. پسر یکی از بزرگترین سیاستمدارای کشور(مین یونگی) ، پسری که دخترا چند ثانیه حرف زدن باهاش براشون ارزوئه(پارک چانیو...