قسمت 53 : مسابقه
جیمین با اضطراب به طرف چانیول برگشت "اون اتفاق که قرار نیست برای هیونگ بیوفته؟"
دو تا از موتور ها تو نیم ساعت اول از دور خارج شده بودن. هردو به خاطر سرعت زیادشون تو اولین پیچ به مشکل برخورده بودن. یکی از راننده ها زخمی شده بود و جیمین میتونست مرد و که حالا آورده بودنش تو جمع رو ببینه. آه و ناله میکرد و دیگران میگفتن احتمالا بازوش شکسته.
چانیول دستی لای موهاش کشید و گفت "خب... امکانش هست ولی..."
نگاهی به جیمین که در شرف گریه کردن بود انداخت و ادامه داد "خیل خب، نه واقعیتش فکر نمیکنم واسه یونگی همچین اتفاقایی بیوفته. چون... میدونی اون تو کنترل سرعت و این چیزا فوق العاده است. مغزش خیلی خوب کار میکنه و فکر نمیکنم اشتباهی ازش سر بزنه که کارش به بیمارستان برسه."جیمین بالاخره نفسش و با راحتی بیرون داد. خوشحال بود که چانیول اونجاست و جیمین مجبور نبود تنهایی منتظر یونگی بمونه.
کسی با قدم های بلند به سمتشون اومد و جیمین با دیدن جون وو کمی به چانیول نزدیک شد. اون دومین نفری بود که تو پیچ اول منحدم شده بود. از پیشونیش داشت خون میومد و جیمین امیدوار بود اون بدون حرفی فقط بره.
هرچند که این یه امید واهی بود.جون وو با خشم به اون نگاه کرد و چانیول پوزخندی زد "میبینم که یه نفر نتونسته حتی از پیچ اول رد بشه! چه برسه که بخواد از مین یونگی ببره!"
جیمین میخواست از چانیول خواهش کنه دهنش و ببنده. ولی مثل اینکه اون دو نفر هیچ تصمیمی بنا بر ساکت موندن نداشتن.
جون وو و گروه سه نفره ی دوستاش بهشون نزدیک شدن و پسر از لای دندوناش غرید" دهنت و ببند پارک چانیول... "
_ چرا؟ چون تو پسر یه آدم سیاسی عوضی هستی؟ چون بابات میتونه زندگیمو داغون کنه؟چانیول با خشم به طرف پسر رفت. جلوش وایساد تا قد بلندترش رو به رخ بکشه و بعد با پوزخندی گفت " چشمات و باز کن لی جون وو. زندگی ای وجود نداره که بخوای تهدیدش کنی. "
جیمین فکر کرد جون وو الان با چانیول دعوا راه میندازه. ولی انگار در این حد هم بی عقل نبود. اون خونسردیش و حفظ کرد و تو مغزش دنبال راهی گشت که باهاش از چانیول ببره.
نگاهش و رو جیمین انداخت و پوزخند زد" میبینم که یونگی یه عروسک جدید پیدا کرده. از دور انداخته شدن نمیترسی پارک چانیول؟..."یه قدم به سمت چانیول برداشت و با چشمای مشکیش بهش خیره شد " دوتامون میدونیم تو هم فقط یه انگلی که به یونگی چسبیده. همه جا مثل سگ دنبالشی و هرکاری بخواد براش میکنی. زندگیت و با پول جیبی های اون میگذرونی مگه نه؟... حالا چی؟ حالا که یه عروسک جدید پیدا کرده باید قبلی رو دور بندازه مگه نه؟"
جیمین دستش و جلوی دهنش گذاشت و به چانیول خیره شد. میدونست چانیول برای یونگی حکم خانواده رو داره. اون هیچ وقت چانیول رو دور نمینداخت. جیمین از این بابت مطمئن بود.
أنت تقرأ
Our Big Secrets | Yoonmin, Moonsun, chanrose
أدب الهواةاسم : رازهای بزرگ ما ژانر : مدرسه ای، عاشقانه کاپل : یونمین _ مونسان _ چانرز روز های آپ : هر سه شنبه همه ی نگاها روشون خیره مونده بود. پسر یکی از بزرگترین سیاستمدارای کشور(مین یونگی) ، پسری که دخترا چند ثانیه حرف زدن باهاش براشون ارزوئه(پارک چانیو...