Chapter 67 : Team Hoseok

120 30 4
                                    

وقتی صدای زنگ به صدا دراومد، جیمین با بیشترین سرعتی که میتونست وسایلش رو جمع کرد و کوله اش رو برداشت تا به طرف کلاس یونگی بره چون هیونگش بهش قول داده بود که اونروز باهم برن بیرون و براش بستنی بخره. البته قرار نبود فقط خودشون دوتا باشن. مونبیول هم اونروز شیفتش دیر تر شروع می‌شد و قرار بود باهاشون بیاد. جیمین درباره ی اینکه چانیول یا یونگسان میان یا نه چیزی نمی‌دونست.

وقتی به کلاس مورد نظرش رسید، با لبخندی که نمی‌تونست پنهانش کنه دم در ایستاد. نگاهش و به پنجره ی روبرو دوخت و با خوشحالی نفسش و بیرون داد.

با صدای کلیک در کلاس باز شد و همه مثل مجرم هایی که دارن از زندان فرار میکنن از کلاس بیرون دویدن. جیمین سعی کرد عقب بره تا سر راه کسی نباشه ولی قبل از اینکه بتونه پاهاش و حرکت بده، کسی به شونش خورد و پسری آخ گفت.

پسر که حالا ایستاده بود با عصبانیت به سال اولی نگاه کرد و با صدای بلند گفت " آهای، چرا جلوی دست و پا وایسادی؟"جیمین آروم لبش و گاز گرفت و گفت "متاسفم سانبه...."و خواست تعظیم کنه که دستی دور شونه اش حلقه شد و از این کار منعش کرد.

_ الکی تقصیر اون ننداز. اگه اون کله ی خالی از مغزت و از تو اون گوشی کوفتیت درمیاوردی میفهمیدی اینجا آدم وایساده.
یونگی با اخم گفت و جیمین بهش خیره شد. بدون توجه به جو اونجا لبخندی زد و بند کیفش و محکم تر گرفت.

پسر اخم کرد. خواست دهنش رو باز کنه که چانیول از پشت سرش گفت " فقط راهت و بکش و برو مین هو، میبینی که عصبانیه. بدش میاد کسی سر توت فرنگیش داد بزنه."

جیمین قرمز شد و پسر هم که اصلا نمی‌دونست توت فرنگی کیه، فقط نفسش و با عصبانیت بیرون داد و رفت.

یونگی اخم هاش و باز کرد و موهای جیمین و بهم ریخت" وقتی اشتباهی نکردی الکی عذرخواهی نکن جیمین. اینطوری آدما همیشه اشتباهات خودشون و میندازن گردن تو. "پسر کوچیکتر سریع سر تکون داد.

مونبیول آخرین نفر از کلاس بیرون اومد و با لبخند به جیمین نگاه کرد "خب، بریم؟"چانیول نفسش و بیرون داد و گفت " آره، من میرم جون بکنم پول دربیارم، شما هم برین خوش بگذرونین."

مونبیول و یونگی با خنده نگاهش کردن که داشت از راهرو به سمت در میرفت. جیمین لبخندش و خورد و گفت " این یعنی نمیاد؟ یونگسان نونا چی؟"

مونبیول و یونگی هم راه افتادن و پسر بزرگتر بدون اینکه دستش و از دور شونه ی جیمین برداره، گفت" فقط خودمون سه تاییم توت فرنگی." بعد نگاهی به مونبیول کرد و نفسش و بیرون داد " مطمئنی یه کاری نداری که انجام بدی؟ میتونیم دوتایی بریما! "
دختر لبخند پررنگی زد و جواب داد " کاملا مطمئنم که هیچ کاری ندارم. فکرشم نکن بتونی از دستم خلاص بشی."

یونگی چشماش و چرخوند و جیمین خندید. بعد هر سه به طرف در راه افتادن.

                         .....
جیمین نگاهی به منوی روی میز انداخت و دستش و جلو برد تا برش داره. ولی دست مونبیول زودتر روی منو کوبیده شد و جیمین و یونگی با صدای کوبیده شدن دستش به میز سرهاشون و بالا بردن.
دختر لبخندی زد و گفت " دو دقیقه صبر کنین. حالا چه عجله ایه انقد زود سفارش بدیم؟"

Our Big Secrets | Yoonmin, Moonsun, chanroseOnde histórias criam vida. Descubra agora