Ltwyl - Between H&H (Side Story 1)

966 153 12
                                    

هایی
چطورین؟
یه ساید استوری کوچیک داریم
از بکهیون این داستان و چانیول یه داستان دیگه
برزخ رو خوندین؟
اگه نخوندین باید چن نکته خدمتتون عرض کنم.
۱. شاید براتون گیج کننده باشه ولی بکهیون توی یه دنیای دیگه یه یول دیگه رو میبینه، که یول لدویل نیست. و شخصیتش باهاش فرق میکنه.
۲. ایده این برخورد دو داستان موازی یونیک نیست و از رو یه مانهوا به اسم لاو ایز ان ایلوژن الهام گرفتم.
۳. شبتون بخیر❤️

ماشین رو جلوی ساختمون پارک کرد و دستی رو خوابوند.
نگاهی به بکهیون که رو صندلی بغل خوابش برده بود انداخت و صداش زد.

«بک..»
برخلاف همیشه، خوابش سنگین بود.

دوباره صداش زد. باز هم بیدار نشد.
دفعه سوم یه‌کم بلندتر صداش زد و بک سراسیمه چشم‌هاش رو باز کرد.
نگاه گیجی به اطراف انداخت و با پشت دست آب دهنش رو پارک کرد.

«رسیدیم.»
خودش زودتر پیاده شد و بعد از نیم‌نگاهی به ساحل روبه‌روش، به سمت خونه برگشت و با چند قدم بلند به در رسید.

قفل درو با کلیدی که جیونگ بهش داده بود باز کرد و دوباره به عقب برگشت تا بکهیون رو چک کنه.
پسر کوچک‌تر با قدم‌های شل و چشم‌های پف‌دار هنوز گیج و منگ می‌زد و با تعجب به اطراف نگاه می‌کرد.

وارد خونه شد و در رو پشت سرش باز گذاشت. کفشش رو با دمپایی‌های جلوی در عوض کرد و وارد سالن بزرگ سفید شد.
سوییچ ماشین رو روی میز انداخت. در حال در آوردن کیف پولش از جیبش بود که صدای بسته‌شدن در رو شنید.

«اینجا کجاست؟»
دستش تو هوا موند و سرش چرخید.

بکهیون داشت سرش رو می‌خاروند.
«هوم؟» نگاه جست‌وجو گرش هم‌زمان تو خونه می‌چرخید.

«خونه یکی از آشناهام.»
با تاخیر گفت و کامل چرخید.

«همچین آشناهایی هم داشتی؟ هوم... خوبه. خیلی خوبه.»

کم‌کم لحن خواب‌آلودش داشت هیجان‌زده می‌شد و با چشم‌هایی بازتر به اطرافش نگاه می‌کرد. نه فقط حرف‌زدنش، نگاهش، فرم بدنش، لبخندش و حتی انرژیش کاملاً با بکهیون فرق می‌کرد.

ولی صورتش همون بود...
چه اتفاقی داشت می‌افتاد؟

نگاهش سریع از بدن بکهیون پایین رفت و یه‌بار دیگه تا بالا اومد. بدنش بزرگ‌تر شده بود.

به دسته مبل تکیه داد و دست‌هاش رو روی سینه‌ش حلقه کرد.
بکهیون... اون پسر رو زیرنظر گرفت و اون‌ هم بالاخره نگاهش رو به سمتش چرخوند.

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt