هاااای آیم بک بیچز ؛)
وت وت کامنتتتتتتتتت~♡بعد از نیم ساعتی که تنها توی سالن نشسته بود و پیش خودش فکر و خیال میکرد به پاهاش جرات داد تا به سمت اتاق مشترکشون قدم بردارن .
پشت در بسته ی اتاق نفسش رو حبس کرد و دست خیس از عرقش رو روی دستگیره در گذاشت .
واقعا از حرف هایی که زده بود پشیمون بود . پس باید جلو میرفت و دلخوری ناراحت کننده تو چشم های مرد بزرگتر رو از بین میبرد .هر چند ، خجالت میکشید .
از چشم تو چشم شدن با چانیول بعد از حرفای تلخی که بهش زده بود خجالت میکشید .
اونقدر خجالت میکشید که ترجیح میداد دست پیش بگیره و بره جلو و با پررویی همه چیز رو گردن خود یول بندازه و امیدوار بود یول هم ببخشتش ، مثل همیشه تو روش بخنده و اغوشش رو به روش باز کنهترجیح میداد یه پرروی وقیح باشه تا اینکه با معذرت خواهی ، اون روی خجالت زده درونش رو نشون بده .
ولی..اینبار حرفاش قلب خودش رو هم شکسته بود .
پس فقط مثل پاپی یه سرشکسته ، بعد از باز کردن در اتاق اروم سرک کشید و با دیدن چانیول که سمت دیگه تخت رو به دیوار خوابیده بود و به اون پشت کرده بود ، بی صدا وارد شد .یول قهر بود .
کمی سر جاش ، جلوی در تازه بسته شده ، این پا و اون پا کرد .
به امید اینکه یول به سمتش بچرخه و بعد از دیدن صورت مظلوم و پشیمونش بی حرف ببخشتش و مجبور نباشه عذر خواهی کنه .ولی یول برنگشت . قهر موند و به بدن گندش هیچ تکونی نداد .
پاهاش رو از عمد روی زمین کشید و به سمت کمد رفت .
باید لباس هاش رو عوض میکرد .
شاید وسوسه دید زدن بدن لختش ، مرد بزرگتر رو وادار میکرد به سمتش بچرخه .ولی حتی صدای پایین کشیدن زیپ شلوارش هم باعث نشد اون تکون بخوره .
انگار دلخوریش به وسوسه شیرین نگاه کردن به بدن لخت دوست پسرش میچربید .لباساش رو که عوض کرد ناامید به سمت تخت رفت .
یعنی امشب قرار نبود یول اونو تو بغلش بگیره و لوسش کنه ؟ با ناامیدی فکر کرد .حتی فرو رفتن تخت زیر بدنش هم باعث نشد مرد بزرگتر به سمتش بچرخه .
به پشت دراز کشیده بود و سعی میکرد فقط همون یه شب رو " بدون تو اغوش چانیول بودن " به خواب بره .ولی نمیشد . نمیتونست .
باید معذرت خواهی میکرد ؟
برای داشتن اون بغل گرم باید غرورش رو زیر پا میذاشت؟ اصلا یول چرا تا اون حد بچه شده بود؟ مگه اون اخلاقاش رو نمیدونست ؟نمیدونست بعضی از حرف ها اشتباهی رو لباش میان ؟ نمیدونست عصبانیتش از یه چیز دیگه رو یه جای دیگه خالی میکنه ؟ نمیدونست اون مغروره ؟ نمیدونست نمیتونه عذر بخواد ؟ میخواست تا ابد قهر بمونه ؟
کم کم داشت عصبانی میشد !
یول چرا انقد احمق و کینه ای بود ؟ اصلا اونی که باید تنبیه میشد چانیول بود .
باید اون رو به خاطر کینه ای بودنش تنبیه میکرد .
یول حق نداشت نادیدش بگیره !
ESTÁS LEYENDO
🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸
Fanfic♥️••●کاپل: چانبک؛ سکای ♥️••○ژانر: رمنس؛ درام، زندگی روزانه، NC+18 ♥️••●خلاصه: چانیول یه بیزنس من موفق و یه دانشجوی برجسته تو دانشگاهشونه. این مرد موفق یه نقص کوچیک تو ظاهرش داره که با همه ی کوچیک بودنش، به چشم اطرافیانش بزرگ میاد. اون لکنت داره و سر...