با اینکه بچه های خوبی نبودین و وتا به 150 نرسیده فعلا ولی خواستم به عنوان هدیه بعد 100 یه پارت کوتاه بذارم و خوشحالتون کنم... 👀❤️
اتاقی که گرفته بودن، نسبتا بزرگ با یه تخت دو نفره بود.
دختری که به سمت اتاق هدایتشون میکرد، هر چند سعی میکرد مودب باشه و باعث نشه مهمونای هتل احساس معذب بودن کنن، ولی کاملا مشخص بود که از دیدن دو تا مردی که یه اتاق با تخت دو نفره رزرو کردن، کلی سوپرایز شده.و کای تموم مدت وقتی زیر نگاهش راه میرفت احساس معذب بودن میکرد و تنها فرد بیخیال سهون بود که بر خلاف تصور کای اصلا به خاطر اینکه جفتشون مرد بودن شرمنده نبود و حتی دوبار از عمد دستش رو روی باسن اون گذاشت و ادا در اورد اتفاقی بوده.
و هر چند مهماندارشون وانمود کردی چیزی ندیده ولی باز کای تا گوشاش قرمز شد و به سهون چشم غره رفت.
"چیزی لازم ندارین؟" به محض ورودشون به اتاق، دختر مهماندار پرسید."نه چیزی لازم نداریم..میتونین برین"کای جواب دختر جوون رو داد و بعد با نگاهش قدماش رو تا وقتی که از اتاق خارج نشده بود، بدرقه کرد.
"تو اول میری حموم یا من برم؟"به محض بسته شدن در، سهون به سمتش چرخید و با یه لحن بیخیال گفت.کای برای اخرین بار بهش چشم غره ای رفت و وقتی فهمید قرار نیست هیچ معذرت خواهی ای دریافت کنه، پوفی کشید و به سمت تختی که وسط اتاق قرار داشت، رفت.
باسنش رو روی تشک پوشیده با ملافه های سفید گذاشت و گفت"تو برو"
تموم مدتی که سهون جلوی چشماش لخت میشد تا برای حموم رفتن اماده شه، سرش رو پایین انداخته بود.با اینکه قبلا بدنش رو دیده بود ولی نمیتونست باور کنه به این سرعت باز کارشون به تخت کشیده.
میخواست اینبار یکم محتاط تر باشه ولی به نظر میومد سهون زیادی عجله داره. برای بدنی که اناتومیش کاملا شبیه بدن خودش بود!
پوزخندی زد و سرش رو بلند کرد و بعد با دیدن پایین تنه لخت سهون که فقط پشتش رو میدید، ابروهاش کامل بالا پریدن."عجب باسنی!"
فکرش رو بلند گفت و بعد با صورتی در هم لب پایینش رو گاز گرفت. نمیخواست بلند بگه.
سهون همونجور که پشتش بهش بود سرش رو چرخوند و از گوشه چشم نگاهش کرد"روش کراش زدی؟"با یه لحن جدی گفت. توی صداش هیچ اثری از شوخی و یا حتی تمسخر نبود.گوشه لب کای ناخواسته بالا رفت"اره خب .. خوشگله"
اگه سهون قصد داشت پر رو و حق به جانب باشه، اون اصلا قصد نداشت کم بیاره.
"پس فقط میتونی نگاش کنی .. دست زدن ممنوعه"سهون جدی تر از قبل گفت و بعد وارد حموم شد و در رو پشت سرش بست.کای هنوز با صورت پوکر به جای خالیش نگاه میکرد و بعد از چند ثانیه وقتی مطمعن شد سهون از اونجا رفته، گوشه لب هاش اروم بالا رفت. اون نمیدونست سهون در مورد چی اونقدر جدی برخورد کرده ولی نمیتونست منکر این بشه که جدی شدنش بامزه بوده.
BẠN ĐANG ĐỌC
🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸
Fanfiction♥️••●کاپل: چانبک؛ سکای ♥️••○ژانر: رمنس؛ درام، زندگی روزانه، NC+18 ♥️••●خلاصه: چانیول یه بیزنس من موفق و یه دانشجوی برجسته تو دانشگاهشونه. این مرد موفق یه نقص کوچیک تو ظاهرش داره که با همه ی کوچیک بودنش، به چشم اطرافیانش بزرگ میاد. اون لکنت داره و سر...