🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸

Part 10

قسمت بعدی وقتی این قسمت بیست ستاره شد 💓

_________

"ص..صبحونت رو ک..کامل خ..خوردی؟"چانیول بکهیون رو جلوی در گیر انداخته بود و نمیذاشت تکون بخوره

"همشو خوردم"بکهیون با بیحوصلگی جواب داد..میخواست با جی ار و اکیپش به مسافرت بره و از وقتی چانیول فهمیده بود با توصیه های مادرانش اعصابش رو خورد کرده بود

"ل..لباس گ..گرم همراته؟"

"اره خودت سه بار کولم رو چک کردی"

"مط..مطمعنی ن..نمیخوای م..من ب..بیام؟ا..اگه م..مریض شدی ک..کی از..ازت م..مواظبت کنه؟"با کمی تردید گفت

بکهیون اهی کشید و صورت چانیول رو با دستاش قاب گرفت .. تو چشماش زل زد"نه تو باید بری شرکت و منم قرار نیست مریض بشم..انقد نگران نباش"با صورتی جدی گفت و مطمعن شد چانیول به حرفش گوش کنه

چانیول همونطور که به چشمای بکهیون خیره بود گفت"با..باشه و..ولی ح..حواست ب..به گ..گوشیت ب..باشه تا ه..هر وقت زنگ زدم ج..جواب بدی"

بکهیون دستاش رو از دور صورت چانیول باز کرد و با کلافگی موهاش رو چنگ زد"نگو که وقتی رفتم اونجا هم باز میخوای بهم زنگ بزنی و مسافرتمو کوفت کنی..به خاطر خدا..از وقتی فهمیدی قراره با دوستام برم بیرون داری یه بند میگی مواظب خودم باشم..مطمعن باش فهمیدم لازم نیست هی بهم زنگ بزنی..اگه جرات داری بهم زنگ بزن"با بداخلاقی گفت و به صورت ناراحت چانیول زل زد

"ا..اگه د..دلم ت..تنگ شد چی؟"

با شنیدن لحن مظلومانه چانیول حس کرد قلبش فشرده شده ولی باز اخماش رو در هم کشید"پس سعی کن دلت برام تنگ نشه!"

"ب..باشه"چانیول با چشمایی غمگین لبخند زد و سرش رو تکون داد

بکهیون لب هاش رو روی هم فشرد و پلک زد..نمیخواست ناراحتش کنه..

"چرا حتی وقتی که ناراحتت میکنم بازم بهم لبخند میزنی و هیچی نمیگی؟"بلاخره سوالی که مدت ها بود میخواست بپرسه رو پرسید

"تا تو نا..نا..ناراحت نشی"

با حرف و نگاه صادقانه چانیول مقاومتش درهم شکسته شد..رو نوک کفشاش ایستاد..دستش رو دراز و دور گردن چانیول حلقه کرد..سر چانیول رو پایین کشید و دستش رو تو موهاش لغزوند"ایگووو..پسر خوب..ایگو"در حالیکه موهای چانیول رو نوازش میکرد گفت

نفس چانیول بند اومده بود..ابراز محبت ناگهانی بکهیون براش تازگی داشت و خیلی عجیب بود

"خب..من دارم میرم مواظب خودت باش"بلاخره چانیول رو رها کرد و بی توجه به نگاه بهت زدش ادامه داد"به هیچ کسم جز من اینطوری که الان نگام میکنی نگاه نکن"