season 3 _ part 10

3.3K 646 72
                                    

های بر همه..♡
مرسی که به دوتا پارت قبل وت دادید♡
اینبار هم دوتا پارت اپ میکنم پسوشما هم با وت دادن استقبالتونو نشون بدید :)
۵۰ تا وت واسه این دوپارت~♡

○○○○○○○○○○

با اینکه پیشنهاد وسوسه انگیزی بود ولی بکهیون هم مثل خودش زیر لب زمزمه کرد"نه خودم میرم"

"نصفه شبه..شاید ماشین گیرت نیاد..ب..بمون خودم میبرمت"
این بار لحن چانیول تحکم امیز بود

بکهیون واقعا دلش نمیخواست چانیول برسونتش..میترسید چانیول بفهمه اون هنوز تو خونه پنج سال پیششونه و یه بهونه جدید برای اذیت کردنش داشته باشه
حالا دلیل موندنش توی اون خونه براش بی معنی و مسخره شده بود..اون هم با لحن لجبازانه ای گفت
"نه ممنون..خودم میتونم.."

"تو همون خو..خونه قبلی زندگی میکنی؟"صدای بیتفاوت چانیول حرفش رو قطع کرد
برای یه لحظه نفسش بند اومد..اون از کجا میدونست
چانیول که انگار ذهنش رو خونده بود جواب داد"تو پروندت دیدم"

شونه های بکهیون افتاد..حالا دلیلی برای رد پیشنهاد چانیول نداشت..و صدای چانیول هیچ حس خاصی رو منعکس نمیکرد که بفهمه نظرش راجع به این موضوع چیه
"بله"جواب مختصر و کوتاهی که داد باعث شد چانیول سر تکون بده
چند دقیقه بعد در حالیکه رو صندلی جلوی ماشین شیک و گرم چانیول جا گرفته بود زیر چشمی به نیم رخ جذابش خیره نگاه میکرد

چانیول یه بار دیگه کنارش توی یه ماشین نشسته بود
"ماشینت رو عوض کردی"
برای شکستن سکوت عذاب اور بینشون اولین چیزی که به ذهنش رسید رو با لحن هیجان زده ای گفت

"با یه ما..ماشین گرون جذاب تر به نظر میام"جواب طعنه امیز چانیول اونقدر دندون شکن بود که تا اخر مسیر نگاهش رو به روبرو بدوزه و سکوت کنه..دلش میخواست مشتش رو بالا بیاره و تو صورت چانیول بزنه ولی چانیول رییسش بود
ماشین که روبروی ساختمون متوقف شد کمر بندش رو باز کرد و به سمت چانیول چرخید
"ممنون رسوندینم"

چانیول برای چند لحظه طولانی جوابش رو نداد..سرش رو چرخونده بود واز شیشه پایین داده ماشین بیرون رو نگاه میکرد
جو بینشون عجیب بود
حدس میزد میدونه چانیول به چی فکر میکنه

"پس واقعا هنوز اینجایی"صدای خش دار چانیول رو که شنید متوجه شد چانیول به احتمال زیاد تحت تاثیر قرار گرفته
چقدر دیر..

"اره..پس با اجازه من میرم!"
برای فرار از اون جو ناراحت کننده سریع در ماشین رو باز کرد وپیاده شد..هنوز چند قدم بیشتر دور نشده بود که صدای چانیول سر جاش متوقفش کرد

"بکهیون"
با کمی مکث به سمت عقب چرخید
"برای تشکر دعوتم نمیکنی داخل؟"

چانیول از ماشین پیاده شده بود و در حالیکه به در ماشینش تکیه داده بود با ژستی جذاب نگاش میکرد
چند دقیقه بعد چانیول روی کناپه وسط هال نشسته بود و بکهیون با گیجی تو اشپزخونه دور سر خودش تاب میخورد
اصلا نمیدونست چه اتفاقی براش افتاد که اون لحظه مثل ادمای گیج و گنگ اجازه داد چانیول از کنارش رد بشه و خودش ، خودش رو دعوت کنه

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon