اول اینکه سلام :)
دوم اینکه بابت تاخیر ساری ._.
سوم اینکه سه تا پارت براتون اوردم ک خیلیم زیادن هر سه تاشون :)
چهارم اینکه وت بدید عمو ببینه *~*اونشب پس از مدتها بعد چانیول به خونه رفت .
چند ماهی میشد که خونه نشین شده بود و شب ها تو سالنمینشست منتظر میشد چانیول برگرده و بلاخره اون شب ، از حالت یه همسر خونه دار خارج شده بود .اونقدر از صبح دنبال کار های سفارش و استخدام دویده بود که بدنش کامل درد میکرد و حس میکرد یه کامیون گنده از روی کمرش رد شده .
چانیول روی مبل نشسته بود و با یه لبخند منتظر نگاش میکرد ."امروز چطور بود؟"
همونجور که کفشش رو از پاش در میاورد نالید"خسته کننده" و بعد کفشش رو به کناری پرت کرد و لخ لخ کنان به سمت معشوقه قد بلندش رفت.چانیول با دستش به فضای خالی کنار خودش روی مبل اشاره کرد تا بره اونجا بشینه ولی اون به درخواستش اهمیت نداد و در عوض دقیقا به سمت خودش رفت و بعد از گذاشتن پاهاش دور پاهای مرد بزرگتر باسنش رو روی رونش گذاشت و سرش رو تو گردنش قایم کرد .
"خستم"
داشت دوست پسرش رو دعوت میکرد تا نازش رو بخره .
صدای خنده اروم چانیول که تو گوشش پیچید دلش ضعف رفت .تموم روز کل خستگی هاش رو به خاطر این لحظه تحمل کرده بود .
که بیاد و رو پاهای این مرد بشینه و اون هم بدون اینکه به روش بیاره دیگه یه مرد گنده شده و نباید انقد لوس باشه نازش رو بخره و براش بخنده ."چه کا..کارایی کردی؟"
"میز و صندلیا رو چیدیم و چند تا ویتر استخدام کردم ، ولی یول.."
صداش که تحلیل رفت توجه دوست پسرش بیشتر از قبل جلب شد
"ولی چی بک؟چی شده؟"
"به نظرت کارمون میگیره؟منظورم اینه که من هنوز هیچی تجربه ندارم ، هر چی یاد گرفتم از تو کلاسا بوده و میترسم تنهایی یه کافه رو اداره کنم ، اگه موفق نشم چی؟"
بلاخره داشت استرسش رو خالی میکرد .از همون اولی که افتتاح کافش تایید شده بود ، استرس گرفته بود و اون تا اون لحظه اصلا ازش چیزی نگفته بود .
یه جورایی میخواست به دوست پسر موفقش نشون بده اون هم میتونه ، اون هم یه روز موفق میشه ولی همین موضوع هم استرسش رو بیشتر میکرد .اگه چانیول بعد از یکم زندگی با اون میفهمید سطح خودش خیلی بالاتر از اونه چی؟
شاید نباید کارش تو شرکت رو ول میکرد ."اوه عزیزم "لحن پر از محبت مرد بزرگتر باعث شد بغ کنه .
"همچین اتفاقی نمیفته ، ممکنه یکم طول بکشه تا موفق بشی به هر حال هنوز اول راهی .. ولی من بهت ای..ایمان دارم ، میدونم که میتونی ، لازم نیست استرس داشته باشی .. فقط از این ثانیه ها لذت ببر .. بلاخره داری کاری رو میکنی که ارزوش رو داشتی "
YOU ARE READING
🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸
Fanfiction♥️••●کاپل: چانبک؛ سکای ♥️••○ژانر: رمنس؛ درام، زندگی روزانه، NC+18 ♥️••●خلاصه: چانیول یه بیزنس من موفق و یه دانشجوی برجسته تو دانشگاهشونه. این مرد موفق یه نقص کوچیک تو ظاهرش داره که با همه ی کوچیک بودنش، به چشم اطرافیانش بزرگ میاد. اون لکنت داره و سر...