season 3 - part 9

3.2K 642 162
                                    

فردای روز بعد بکهیون زودتر از هر روز به شرکت رفت.دلش میخواست هیچول رو ببینه و یکم باهاش حرف بزنه..دلش براش تنگ شده بود

ولی وقتی وارد بخش شد و اون دختر احمق ، لی یوبی رو دید که کنار ووبین نشسته بود و دوباره از بازوش اویزون بود مطمعن نبود تصمیم درستی گرفته باشه

به هیچول یه پیام کوتاه داد و راه رفته رو برگشت..میتونست یه روز دیگه که یوبی اونجا نبود به دیدنش بره.

اون روز تموم مدت بین بخش های مختلف در رفت و امد بود..لیست محصولات موفق و ابزارای مورد استفادشون رو میگرفت تا بعدا سود دهیشون رو بررسی کنه..روز کسل کننده و حوصله سر بری بود به خصوص اینکه میدونست مجبوره شب مدت بیشتری رو تو شرکت بمونه

وقتی به دفتر چانیول رفت چانیول خودش اونجا نبود..نفس راحتی کشید و بدن خستش رو روی کاناپه رها کرد..اونقدر بی حوصله و کلافه بود که واقعا تحمل یه جنگ روانی دیگه با چانیول رو نداشت..کم کم نفساش اروم و منظم و ناخواسته پلکاش سنگین شد

با شنیدن صدای ورق خوردن یه کاغذ گوشاش تیز شد و پلکاش رو باز کرد..کمی طول کشید تا وضعیتش رو درک کنه..سریع نیم خیز شد و سرش رو به سمت میز چانیول چرخوند..چانیول پشت میز نشسته بود و نگاهش به لپ تاپش بود

"تو بخش تولید باهات همکاری کردن؟"بدون اینکه نگاهش کنه همونطور که نگاش به صفحه لپ تاپش بود با لحن یکنواختی گفت

"اره..البته..همونجور که دستور داده بودین"دست پاچه سریع گفت و سریع پاهاش رو از مبل اویزون کرد..با حس سنگینی چیزی روی پاش نگاهش رو پایین برد و یه کت قهوه ای رو روی پاهاش دید که تا حالا متوجهش نشده بود

اون کت قهوه ای زیادی به پیراهن کرم رنگ چانیول که تنش بود ، میومد

یه بار دیگه سرش رو چرخوند و به صورت در هم چانیول نگاه کرد..از روز قبل اخمو تر به نظر میرسید

ولی این مهربونی ناگهانیش رو باید چی تعبیر میکرد؟

شاید باید کلا چانیول رو نادیده میگرفت و دست از تعبیر حرکاتش برمیداشت.

با شنیدن صدای رینگتون گوشیش دست از کار کشید

"بله سوک؟"به محض وصل کردن تماس اروم گفت

"نمیخوای امروز بیام دنبالت؟"صدای جونگ سوک سر حال و بشاش بود..لبخند ناخواسته ای روی لباش نقش بست..از حرف زدن با اون پسر انرژی میگرفت

"نه امروز باید یکم بیشتر بمونم"

"اوه..پس فکر کنم نمیشه بریم سینما"جونگ سوک لحن ناامیدی به صداش داده بود که باعث شده بود شبیه بچه ها به نظر برسه..اروم خندید

"بازم..اگه خواستی بری خونه و ماشین نداشتی..میتونی بهم زنگ بزنی..مهم نیس چه ساعتی باشه"جونگ سوک سریع در ادامه گفت و باعث شد بکهیون لبخند بزنه

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Where stories live. Discover now