اینم یه پارت دیگه برای شما
منتظر نظرات زیباتون هستم:)اون روز بعد از مدتها خودش برای پیام دادن به سهون پیش قدم شد.
همونحور که کراواتش رو محکم میکرد، مکان و زمانی که فکر میکرد برای قرارشون مناسب باشه رو برای سهون فرستاد و گوشیش رو روی تختش انداخت.
در واقع خودش هم نمیدونست میخواد بره اونجا و به سهون چی بگه.هنوز هیچ تصمیم خاصی نگرفته بود.فقط میدونست نمیتونه نسبت به حرفای کیونگسو بی توجه باشه. نمیخواست برادر هاش رو یبار دیگه نگران خودش کنه.
و اون حرف کیونگسو که حتی سهون هم با یه بیان دیگه بهش اشاره کرده بود، زیادی تو ذهنش پر رنگ بود.
واقعا اگه یه مدت با سهون میموند و بعد خودش ازش خسته میشد چه اتفاقی می افتاد؟این ایده یکم زیادی رویایی بود و زیادی وسوسه کننده.
البته اینطور هم نبود که اون خیلی دلش بخواد با سهون رابطه داشته باشه. اون فقط .. یه حسرت بود.
یه حسرت خیلی بزرگ که باعث شده بود اون تبدیل به ادمی که الان هست بشه. اون فقط میخواست این حسرت رو به هر طریقی پشت سر بذاره. شاید اگه رابطشون یجور دیگه تموم میشد، همه چیز اونقدر تلخ به نظر نمیرسید.
برای اخرین بار به صورتش توی اینه نگاه کرد و به جای کای باحال دوران دانشگاه یه صورت خسته رو دید. از کی انقدر عوض شده بود؟ از کی جای شلوارای جین و تی شرتای جذب کت و شلوارای خسته کننده میپوشید و کراوات میزد؟
گره کراواتش رو کمی شل تر کرد و دستش رو توی موهاش کشید و اجازه داد موهای نسبتا بلند جلوی پیشونیش تو صورتش پخش شن. حالا بیشتر شبیه گذشته شده بود. به صورت بیخیال و وحشی توی اینه لبخند زد. دلش برای خودش تنگ شده بود.
شماره میزی که رزرو کرده رو به گارسون گفت و اجازه داد گارسون میانسال اون رو به سمت میزش هدایت کنه.
رستورانی که انتخاب کرده بود، توی بالا ترین طبقه از یه برج قرار داشت و با دکوراسیون دایره ای شکلی که داشت مخصوص کسایی طراحی شده بود که میخواستن یه محیط خصوصی رو برای غذا خوردن انتخاب کنن.
با رسیدن به میزی که رزرو کرده بود قامت بلند مردی با شونه های پهن که پشت به اون روی صندلی نشسته بود رو تشخیص داد.
در کمال تعجب، سهون قبل از اون رسیده بود!
اجازه نداد تعجبش توی حالت جدی صورتش تغییری ایجاد کنه میز رو دور زد
"یکم زود نیومدی؟"قبل از اینکه بشینه گفت
سهون نیشخند زد"اونقدر برای شنیدن جوابت هیجان زده بودم که نتونستم رو کار تمرکز کنم و چانیول رو دور زدم، انتظار نداشتم خودت برای ملاقات دوبارمون پیش قدم شی"
صداقت غیر منتظره سهون باعث شد سوپرایز شه. و البته که به خوبی کنایه کلامش رو گرفته بود. چشاش رو باریک کرد و زیر لب فحش داد"عوضی!"
با اینکه به لطف کیونگسو دید به شدت منفیش نسبت به پیشنهاد سهون از بین رفته بود ولی بازم نمیتونست رفتار زننده هفته قبلش رو فراموش کنه.
سهون فحشش رو شنید و بلند خندید.به نظر میومد واقعا از اذیت کردن اون لذت میبره. و این موضوع به جای اینکه عصبانیش کنه باعث شد گیج بشه. سهون از اون دسته ادم هایی نبود که به سادگی از هر چیزی لذت ببره ولی به نظر میومد هر موقع با اونه نگاه همیشه بی حوصلش پر از تفریح میشه.
BINABASA MO ANG
🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸
Fanfiction♥️••●کاپل: چانبک؛ سکای ♥️••○ژانر: رمنس؛ درام، زندگی روزانه، NC+18 ♥️••●خلاصه: چانیول یه بیزنس من موفق و یه دانشجوی برجسته تو دانشگاهشونه. این مرد موفق یه نقص کوچیک تو ظاهرش داره که با همه ی کوچیک بودنش، به چشم اطرافیانش بزرگ میاد. اون لکنت داره و سر...