- تهیونگ حواست باشه ها!
- یونجون چقدر حرف میزنی. در بزن.
- به تو اطمینانی نیست چهارتا حرف میگی بدبختمون میکنی.
با لحنی پر حرص میگم: یونجون خفه شو و در بزن.یونجون چشمی میچرخونه و چند ضربه به در میزنه. با شنیدن صدای بم و پر ابهتی که میگفت:« بیاین داخل» وارد اتاق شدیم.
به محض ورود با مردی که به صورتش میخورد سی و نه سال بیشتر نداشته باشه رو به رو شدم.مرد با حس حضور ما نگاهش رو از پرونده زیر دستش گرفت. سرش رو بالا گرفت و من و یونجون رو با نگاهش انالیز کرد. لبخند محوی روی لب هاش نشست و گفت: خوش اومدین.
یونجون چند قدمی به جلو رفت: ممنون مین هو شی.
مرد در جواب یونجون سرش رو تکون داد. رو به من کرد و گفت: ناظر لی مین هو هستم از اشنایی باهاتون خوشبختم.
جواب مرد که فهمیدم لی مین هو هستش رو با « من هم همینطور من هم کیم تهیونگ هستم» دادم.
مین هو به صندلی جلوی میزش اشاره می کنه و میگه: بشینین. صحبتامون طولانیه و سرپا نمیشه صحبت کرد.
به سمت صندلی که اشاره کرد میرم و روش میشینم.
یونحون هم پشت سر من حرکت میکنه و روی صندلی رو به روی من مینشینه و میگه: نمیخوایم خیلی وقتتون رو بگیریم. فقط خواستیم بدونیم شما به نتیجه ای رسیدین یا نه؟مین هو اهی میکشه و میگه: پلیس پیگیر کارای چانگ ووک هستش و درحال تحقیق کردن هستیم. شما نگران نباشین و اگر شماهم چیزی از گذشته ی مقتول فهمیدین حتما به پلیس اطلاع بدین.
از ناظر لی میپرسم: ممکنه دستگیر میشن؟
- شک نکنین که دستگیریشون حتمیه. ما خیلی وقته دنبال این باند هستیم. مدرکای جور وا جوری به دستمون رسیده اما برای اثبات کافی نیست. به هر حال از یه باند مافیایی انتظار دیگه ای هم نمیشه داشت.
یونحون میگه: اون عوضیا از بس کارشون رو خوب انجام دادن که مردک های جور وا جور هم نتونسته گناه کاریشون رو اثبات کنه. درسته ناظر لی؟
- درسته!
نفس عمیقی میکشم و میگم: هرچه زودتر باید دستگیر بشن و به سزای اعمالشون برسن. هر هر چیزی بگذرین نباید از مرگ جونگکوک بگذرین.- قتل چیز کمی نیست پسرجون. کم کم قاتل جونگکوک حبس ابد میگیره. حتی اگه تو از قاتلشون بگذری من نمیتونم لطفش رو فراموش کنم و بگذرم.
نمیتونه از قاتل جونگکوک بگذره؟ این حرف یعنی چی؟
با تعجب و بهت زده میپرسم: منظورتون از این حرف چیه؟
- جونگکوک پسرم رو از دست اون عوضیا نجات داده. نمیتونم این لطفش رو فراموش کنم.
کی جونگکوک چنین کاری رو انجام داده؟ اصلا چرا؟
یونحون میپرسه: منظورتون رو متوجه نمیشیم یعنی چی؟
- متاسفم نمیتونم بیشتر از این به سوالاتتون جواب بدم.
با این حرف ناظر لی نمیتونم سوال دیگه ای بپرسم.
سکوت جو رو فرا میگیره.
سعی میکنم خودم بفهمم منظور ناظر لی چیه؟
جونگکوک.... پسر ناظر.... نجات دادنش....
نکنه... نکنه این پسر همونی بود که جیمین درباره ش گفته بود؟ همونی که باعث شروع تعقیب و گریز های جونگکوک میشه و ایمیل هایی که برای جونگکوک فرستاده شده بودن؟
تنها چیزی که میتونه با عقل جور در بیاد همینه.
پوزخندی روی لبام میشینه.
پس ناظر بخاطر همین مسئول جدید پرونده جونگکوک شده: فکر کنم من بدونم منظورتون چیه.
ناظر لی جوابم رو با سکوت میده.
YOU ARE READING
No One Was Like You | Vkook
Fanfiction- مهم اینه توی بدترین شرایط زندگیم برای اخرین بار اغوشی رو تجربه میکنم که برام ارزوی محال شده بود... - چطور میتونی انقدر بیرحم باشی؟ به صورت بقیه زل بزنی و با پوزخندت از پشت بهشون خنجر بزنی؟ Genre: Angest / Drama / Mystery / Romance