" انچه گذشت:
ته دلم عجیب خالی شده بود. اون لحظه صد بار به خودم لعنت فرستادم که چرا به حرف مامان گوش نکردم و به خونه ی خاله نرفتم- یونگی لطفاً خودت رو برسون.
+ جونگکوک چی شده؟اگه اون طرف دزد بود هیچوقت با سنگ به شیشه پنجره نمیزد تا صاحبخونه رو بیدار کنه.
- بعد از 5 سال حالا که همه چیز داره درست میشه چرا میخوای هم زندگی خودت و یونجین هم زندگی من و تهیونگ رو خراب کنی؟
- برو ایمیلایی که برام فرستادی رو بخون...
جونگکوکی که همه اون رو خائن میدونن ولی خودش این خیانت رو قبول نداره.
چرا باید تمام این چهار سال هفته ای یه بار به جونگکوک سر بزنه؟
+ تویی که برای خلاصی از مخمصه ای که من توش گرفتار بودم تنهام گذاشتی، تویی که باورم نکردی و رفتی با یه نفر دیگه نامزد کردی، تویی که با داشتن نامزد باز هم دور و بر من میچرخی!
- مامان گریه نکن! من امشب با بابا حرف میزنم، تا همین الان هم خیلی لطف کردي که از خونه بیرونش نکردی. همون مرتیکه از سرش هم زیاده.
جیمین تنهاش نذار لطفاً تو هواش رو داشته باش!
- جونگکوک یا مثله بچه ی آدم میگی چه مرگت....
+ آقای کیم حال من زیاد مساعد نیست اگه باید اینجا استخدام بشم تکلیف من رو روشن کنید در غیر این صورت برم به زندگیم برسم.+ یازده ماه از مرگ یونجین میگذشت و من روزای سختی رو میگذروندم. هیچ مدرك یا دلیل قانع کننده ای نداشتم. تهیونگ هم شمارش رو عوض کرده بود. خونشون رو هم جا به جا کرده بودن و از منطقه ای که توش زندگی میکردن رفته بودن.
- دو تا دختره که جلوی در خونه ی شما داشتن در مورد مسئله اي بحث میکردن.
+ یونجین با کسی دعوا یا بحث میکرد صد در صد خونواده رو در جریان میذاشت در صورتی که من یادم نمیاد یونجین هیچ دعوایی اون هم جلوي در خونمون داشته باشه.
+ یونجین رنگهای تند، مدلهاي عجیب غریب، آرایش غلیظ رو به هر چیزی ترجیح میداد من هم که اون موقع ها آخر شیطنت بودم مدام اذیتش میکردم"
.
.
.
دکتر متفکر میگه: یونجین قبل از خودکشی نامه ای پیغامی چیزی براتون نذاشته بود؟
- نه... چرا اینو میپرسین؟
شونه ای بالا میندازه و میگه: آخه هر جور که فکر میکنم دلیل خودکشیش رو نمیفهمم!
- من هم نمیفهمم، یعنی به خاطر چند تا دونه عکس خشک و خالی خودکشی کرد؟
دکتر: شاید هم به خاطر حرفایی که اون دختر یا هرکسی که بود خودکشی کرد.
YOU ARE READING
No One Was Like You | Vkook
Fanfiction- مهم اینه توی بدترین شرایط زندگیم برای اخرین بار اغوشی رو تجربه میکنم که برام ارزوی محال شده بود... - چطور میتونی انقدر بیرحم باشی؟ به صورت بقیه زل بزنی و با پوزخندت از پشت بهشون خنجر بزنی؟ Genre: Angest / Drama / Mystery / Romance