از پنجره ماشین، به بیرون نگاه میکردم.
از جنگل پر از درخت و جاده ی پر پیج و خم - که در دل جنگل کشیده شده بود - ناکجا اباد گذر میکردیم. صدای برخورد قطرات باران به شیشه پنجره، تنها اوا تا این لحظه ست.تا اینکه سوکجین اهی میکشه و میگه: مردیم از خوشی. حداقل رادیو رو روشن کن شیهیون.
همونطور که نگاهم به بیرونه، صدای شاد و بشاش مجری رادیو رو میشنوم: و هه این شی جدا از رکورد های این سریال، مثل اینکه این سریال موسیقی متن زیبایی هم داره.
مجری زن جوابشو میده: بله همینطوره و من شما و شنودگان رو دعوت میکنم که به این اهنگ زیبا گوش بدیم و لذت ببریم.
موسیقی؟ اهنگ؟ دلیل خوبی برای چند ثانیه از بین بردن حال خرابم میتونه باشه؟
همون لحظه صدای اهنگ فضای ماشین رو پر میکنه:گذشته من خیلی تاریکه
هیچکس، هیچ فردی دیده نمیشه
حالا چهرم تمیز شده
چون من فقط میدوم بعد از تو!صدای جیغ زدن گیتار الکتریکی بعد از مدتی بی احساسی و بی حسی، منو به گذشته نه چندان دور میبره.
سرم رو تکون میدم. نه ! الان نه! حال حاضر فقط دلم میخواد صدای اهنگ رو بشنوم و بس.
خواننده متن اهنگ رو دوباره تکرار میکنه و بعد از ثانیه های بلندی، صدای رپ خواننده زن، جای اون رو میگیره:در این شهر ناله می کنم
خاطرات دزدیده شده ام در گل پوشیده شده
من نمتونم تشخیصش بدم
چون الان چشمام اشک هایم پر شده
تمام وقت و نور من
عشق یک باور نسبیه
من برای تو دعا می کنم و راه رو بهت نشون می دهم
گریه با باران پاک می شه، پس بزار بباره
اون موقع می توونم پنهان شم
درد رو پشت سرت پنهان کن
من فقط در برابر حسرت و انتقام می توونم نفس بکشم
اسمت رو پنهان کن
اگر در نهایت فراموش شدی، حتما تو رو در دستانم می سپارم
این درد نشون میده که خاطرات خندیدن هم وجود داشته
خاطرات کسل کننده ای که بعد از خواب جمع شدن
وقتی دراز می کشم و می خوابم، زمانم رو با تو به تصویر می کشمنفس عمیقی میکشم.
این مدت زیاد نفس عمیق میکشم هوم؟ برای عقب انداختن زمان مرگم، برای تشنگی که هنوز برطرف نشده، برای انتقامی که گرفته نشده. وگرنه به چه امیدی زندم؟
خواننده دوباره شروع به خواندن میکنه:صدای شلیک گلوله میاد و نمیتونی فرار کنی
من صدای فریاد می شنوم و بسیاری از سوءتفاهم ها روی هم جمع می شن
به امیدی که در این بین پنهان بود
حتی اگر دنیا بمیره تو رو در دستانم می گیرم
من حرف های دستکاری شده تو رو می خوام
از من بپرس که آیا یادت هست؟ من همه چیز تو را به یاد دارم
پرسیدم خالیش کردم و به جز یک هدف پرت کردم؟
صدای شلیک گلوله میاد و نمیتونی فرار کنیباید کار نیمه تمومم، تموم شه. اون موقع فرصت برای مردن هست.
نگاهم رو از بیرون پنجره ماشین میگیرم. لبه استینم رو تا میزنم و به بخیه مچ دستم نگاه میکنم:
YOU ARE READING
No One Was Like You | Vkook
Fanfiction- مهم اینه توی بدترین شرایط زندگیم برای اخرین بار اغوشی رو تجربه میکنم که برام ارزوی محال شده بود... - چطور میتونی انقدر بیرحم باشی؟ به صورت بقیه زل بزنی و با پوزخندت از پشت بهشون خنجر بزنی؟ Genre: Angest / Drama / Mystery / Romance