اگه تبلیغاتی یا از طرف فردی ناشناس بود از روی ایمیل نمیتونست به مرد یا زن بودن من پی ببره. صد در صد من رو میشناسه که نوشته " پسر فداکار"
زیر لب میگم: جونگکوک بیخیالش شو و واسه خودت فلسفله نباف.
تصمیم میگیرم همه ایمیل هارو بدون خوندن حذف کنم ولی در لحظه اخر پشیمون میشم و سریع روی ایمیل مورد نظر کلیک میکنم.
از اونجایی که سرعت اینترنتم پایینه، بعد از کلی حرص دادن من، صفحه ی مورد نظر باز میشه.از دیدن عکسایی که مقابلمه ته دلم خالی میشه: عکسای من توی مراسم نامزدی ایو!
اشک توی چشمام جمع میشه. همه ی عکسا مربوط به ته باغه!
زیر لب میگم: دوباره نه، من تحمل بازی جدید دیگه ای رو ندارم!سریع از روی صندلی بلند میشم، به کارت دکتر که روی میزه چنگ میزنم و به سمت گوشیم هجوم میبرم. با دستای لرزون گوشی رو برمیدارم و شماره دکتر رو میگیرم.
بعد از چند بار بوق خوردن، دکتر گوشی رو برمیداره.دکتر: بله؟
از اون طرف صدای خنده ی چند نفر میاد.
با هق هق میگم: دک... دکتر
دکتر با شنیدن صدای من با نگرانی میگه: جونگکوک تویی؟!
- د.. دکتر... بد...بدبخت شدم!
دکتر: جونگکوک اروم باش!فقط گریه میکنم.
دکتر که میبینه حریفم نمیشه چند دقیقه ای مکث میکنه تا با گریه اروم بشم. بعد از پنج دقیقه، میگه: جونگکوک اروم تری؟
-اهوم
دکتر: حالا بهم بگو چیشده؟
-برام یه ایمیل اومده
دکتر با نگرانی میگه: چه ایمیلی؟
موضوع ایمیلا رو براش تعریف میکنم. دکتر هیچی نمیگه، فقط و فقط به صدام گوش میده.
صدای یه نفر رو میشنوم که میگه: چیشده؟
دکتر: یه لحظه ساکت باش! جونگکوک بهتره این ایمیل رو حذف نکنی. این خودش یه مدرک بر علیه طرفه و از اونجایی که نوشته ' پسر فداکار' صد در صد برای نجات اون بچه داخل پارک بوده.
- من میترسم
دکتر: باید به جیمین بگی! از اونجایی که از موضوع باغ خبر داره خیلی از مشکلاتت حل میشه. استباه دفعه قبل رو تکرار نکن.
- به نظرتون باورم میکنه؟
دکتر: مهم نیست باورت کنه یا نه مهم اینه تو سعیت رو بکنی، همین امشب موضوع رو بهش بگو.
اهی میکشم و حرفای اچا و جیمین رو هم برای دکتر تعریف میکنم. بعد از تموم شدن حرفام میگه: که اینطور، جونگکوک همین الان از اتاقت میری بیرون و درمورد ایمیلا با جیمین صحبت میکنی. شنیدی؟
- با اینکه میترسم ولی اینبار نمیخوام اشتباه کنم، باشه!
دکتر: همین امشب خبرم کن که چیشده! نگرانتم!
- حتما
دکتر: خیلی خوشحال شدم که بهم اعتماد کردی و بهم زنگ زدی. همین حالا به اتاق جیمین برو و همه چیز رو یکسره کن
- باشه، پس من برم ببینم چکار میتونم بکنم.
دکتر: منتظرتم فعلا خداحافظ
- خداحافظگوشی رو قطع میکنم و سرجاش میزارم. چشمامو میبندم و دستم رو روی قلبم میزارم. قلبم تند تند میزنه. چند تا نفس عمیق میکشم و چشمام رو باز میکنم.
به سمت میزم میرم و کارت دکتر رو هم توی کشو کنار کارت تهیونگ میزارم. کشو رو میبندم و نکاه اخر رو به عکسا میندازم.
زیر لب میگم: ترسو بودن بسه، تا کی میخوای حرف بشنوی؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
No One Was Like You | Vkook
Fanfic- مهم اینه توی بدترین شرایط زندگیم برای اخرین بار اغوشی رو تجربه میکنم که برام ارزوی محال شده بود... - چطور میتونی انقدر بیرحم باشی؟ به صورت بقیه زل بزنی و با پوزخندت از پشت بهشون خنجر بزنی؟ Genre: Angest / Drama / Mystery / Romance