هنوز باورش نمیشد که جونگکوک با سادگیش لگد به شانسش بزنه و توی احمقانهترین حالت ممکن تلفنو روش قطع و بهش بیاحترامی کنه! پس بازم عاشق وینسنت شده؟ برای دیوار توی اون پرونده نوشت که به هیچ وجه نباید با کسی در حین ماموریت رابطه احساسی برقرار کنه؟
انگار همیشه دنیا با گذاشتن آدمهای بیفکر جلوی پای یونگی سعی داشت برعکس خواستهها و اهداف مرد بیچاره پیش بره. اما ایتز اوکی. حساب پس گرفتن از جونگکوک بیشتر از دو دقیقه ازش وقت نمیگرفت. چون سلام! ما با مینیونگی عصبیای طرف هستیم که بدون فشار دادن دکمهی ارسال توسط کوک هم میتونست ویدئوی داخل گوشیش رو تصاحب کنه. آخه پسرهی احمق چرا شک نکرد، کسی که یک اپلیکیشن عجیب رو مخفیانه توی تلفنش نصب میکنه پس صد در صد یه ویروس موثر و مکمل هم برای به کار انداختن اَپ، داخل موبایل کار میزاره. لابد الان واستون سواله که، "پس اگه میتونست مجانی ویدئوهارو به دست بیاره چرا به جونگکوک باج داد؟" سوال خوبیه و سه جواب داره.
یک: قول برای یونگی حکم اعتبار و حیثیت و شرفش رو داشت و بدقولی به هیچ وجه توی گروه خونیش نیست.
دو: دوست نداره حق آدمای ضعیف و نیازمند رو بخوره.
و سه: میخواست بفهمه جونگکوک در ادامهی راه به دردش میخوره یا کلا قلب و بالاخونهاشو اجاره داده؟ و اینطور که مشخص شد بله، متاسفانه خیلی ارزون هم اجارهاش داد و یونگی ازینجا به بعد باید به تنهایی و بدون کمک اون پسر به راهش ادامه میداد.هرچند از اول هم این همه پول، لقمهی بزرگتر از دهن جونگکوک بود و حقیقتا قصد داشت از قانون یک و دواش چشم پوشی کنه و روی قولش برای پرداخت دویست میلیون پول باقی مونده پا بزاره.
چون محض رضای خدا جونگکوک همچینم شاخ غول رو نشکسته بود و همین پنجاه میلیون هم از سرش زیادی بود.
صندلی رو از پشت میز بیرون کشید و جلوی لپ تاپ نشست. حیف اون ده دقیقه تایم با ارزشش که با کل کل کردن با جونگکوک پشت تلفن به هدر داد.
وارد صفحهی کد نویسیش شد و شروع کرد به تایپ کردن. بعد از حدود دو دقیقه تلاش، کل صفحهی خالی با زبان کامپیوتری پر شد و دوبار کلیک راست و اینتر زد. اعلانی واسش اومد با عنوان "دستگاه هاست خاموش میباشد چند لحظه تا روشن شدن و دریافت اطلاعات صبر کنید." و اگر جونگکوک تلفنشو به مکانی نامعلوم روی تشک تختش نمیانداخت احتمالا متوجه نور صفحهی گوشیش و لوگوی بنگتنسونگ بالا اومده میشد.
اعلان از نمایشگر کامپیوتر یونگی رفت و خطی که درصد دانلود شدن ویدئو رو نشون میداد جاشو گرفت.
پنجاه درصد... شست و نه... هفتاد و پنج... هشتاد و پنج... نود... نود و پنج... صد در صد.
با خوشحالی ویدئو رو پلی کرد و زیر لب گفت:
- دلم واسه ریخت نحست تنگ شده بود کیم وینسنت... امیدوارم آب خنک بهت بسازه.
YOU ARE READING
Livid Heart🖤🚬 | Vkook
Fanfiction[Completed] [تمام شده] 𓄸 Name: Livid Heart | قلب کبود 𓄸 Genre: Smut, romance, mafia⛓️🚫 𓄸 Main Couple: Vkook 𓄸 Age category: +21⛔ 𓄸 Writer: Jisog 𓄸 Update: Weekly on Wednesday🚬 _____🖤_____ "رد دات" جایی...