📍جناب وینسنت | کیم تهیونگ | ویآیپیدو
جیسوگ کاغذ سوالات رو روی میز مرتب کرد و میکروفنی که همراه خودش آورده بود رو روی حالت ضبط گذاشت:
+ ریدرای جیگر، سلام! جیسوگ گزارش میده! قراره امروز توی دنیای لیویدهارت یه چرخ بزنیم و با تمام کارکترهایی که ازشون سوال پرسیدین، مصاحبه کنیم! اول از همه نوبت مصاحبه با شخصیت اصلی و تاپ داستان یعنی وینسنته. قرش بدیم💃🏻. همین چند دقیقهی پیش وارد رددات کلاب شدم و دقیقا روی همون صندلیای که جونگکوک توی چپترهای اول نشسته بود، توی طبقهی ویآیپی نشین نشستم و منتظر جناب کیم تهیونگم. اگه بگم دست و پام داره از استرس و ترس میلرزه، حقیقتا دروغ نگفتم.وینسنت با قدمهای محکمی به همراه دوتا از بادیگاردهاش از پلهها بالا اومد و با بیمیلی روی کاناپهی سهنفره و چرم مختص به خودش، روبهروی جیسوگ نشست.
- شنیدم برای لیویدهارت یه مصاحبه راه انداختی، رایتر!جیسوگ که برای اولین بار توی زندگیش، وینسنت رو از این فاصله و در این حد نزدیک میدید، پشمهای نداشتهاش از دیدن هیکل گندهی مرد ریخت. آب دهنش رو قورت داد و با لکنت گفت:
+ آ... آره. خوشحال میشم وقتتون رو برای چند لحظه به من و خوانندههام اختصاص بدید.
مرد بیاهمیت سیگارش رو روشن کرد و با لحن دستوریای گفت:
- شروع کن!قیافهی جیسوگ با دیدن سوالات مربوط به وینسنت، به حالت گریه درومد و توی دلش به ریدرهاش فحش سبک داد:
+ آم... جناب وینسنت سوالاتی که ازتون میپرسم حرفهای من نیست و صرفا صحبتهای ریدرهاست، پس امیدوارم دلخوریای بینمون پیش نیاد و...
وینسنت وسط حرفش پرید:
- رایتر، من وقت ندارم پس مقدمه چینی رو تمومش کن و برو سر اصل مطلب!جیسوگ سری به نشونهی فهمیدن تکون داد و بدون هیچ مقدمهچینی اضافهای اولین کامنت مربوط به وینسنت رو خوند.
+ کیمیا گفته که: خوشم نمیاد ازت.
مرد خندید و با قیافهی عجیبی گفت:
- باید برام مهم باشه؟والا از من نپرس از خوانندهام بپرس. توی دلش گفت و با یه لبخند ظاهری مسخرهای سوال بعدی رو پرسید:
+ بیتیاس1399 پرسیده که: به کی وصلی؟ با کی وصلی؟ مشکل و دردت چیه؟
وینسنت دود خاکستری سیگارش رو بیرون داد و ابرویی بالا انداخت:
- درد و مشکلم، تو نیستی. پس بهت توصیه میکنم سرت تو کار خودت باشه و فضولی نکنی!لعنتی، قیافهاش بدجوری عصبانی بنظر میرسید. نکنه سوالات روی مخش رفته؟ خب حققق دارههه.
+ ثمین پرسیده: روانشناس رفتی داداش؟
وینسنت خاکهی سیگارش رو توی زیرسیگاری تکون داد و بدون نگاه کردن به مصاحبهگر گفت:
- روانشناس؟ نه. اونها نمیتونن ذهن من رو بفهمن!والا خود نویسنده هم نمیتونه ذهنت رو بفهمه چه برسه به روانشناس!
+ عطیه میگه: داداش چرا انقدر روانیطور عاشق جونگکوکی؟
چشمهای آبیش بزقی زدن و پوزخند محوی روی لبهاش شکل گرفت.
- عادت دارم چیزهایی که میخوام رو به هرروشی که شده به دست بیارم، حتی اگه اون چیز، عشق باشه و روشم اشتباه. اگه این برات روانیطور به نظر میرسه، مشکل توئه!
YOU ARE READING
Livid Heart🖤🚬 | Vkook
Fanfiction[Completed] [تمام شده] 𓄸 Name: Livid Heart | قلب کبود 𓄸 Genre: Smut, romance, mafia⛓️🚫 𓄸 Main Couple: Vkook 𓄸 Age category: +21⛔ 𓄸 Writer: Jisog 𓄸 Update: Weekly on Wednesday🚬 _____🖤_____ "رد دات" جایی...