🚫 هشدار وجود کلمات و اقدامات رکیک 🚫
بادیگارد لی، ارزونترین تختهی موج سواری آبی رنگ رو که ترکهای روش کاملا تو ذوق میزد، از کنار دیوار برداشت و با مایوی مشکیای که از رگالهای بیرون مغازه انتخاب کرده بود و بخاطر چندتا سوراخ ریز اطرافش، تخفیف شگفت انگیزی خورده بود وارد فروشگاه شد و به سمت صندوق رفت و وسایل رو به فروشنده تحویل داد.
چایون زیرلب چیزی گفت که فقط من و شما شنیدیم و لی نشنید:
× هییی... خوب شد اینهارو دیروز توی سطل آشغال ننداختم... کی فکرش رو میکرد یه بدبختی پیدا بشه و این آشغالهارو ازم بخره؟
همونطور که صدای بیب بیب دستگاه بارکداسکنر، کل فضای خلوت فروشگاه رو پر کرده بود به اطرافش نگاهی انداخت تا اثری از جونگکوک پیدا کنه و روبه دختر پشت صندوق گفت:
× ببخشید شما این اطراف پسری رو ندیدید؟
چایون سرش رو بالا آورد:
- جونگکوک منظورتونه؟ چون به جز اون و شما مشتری دیگهای نداشتیم.
بادیگارد با حرکت سر، تایید کرد و دختر با ناراحتی گفت:
- یهو سرش درد گرفت و چند دقيقه غش کرد. بهش قرص دادم و الانم رفته سرویس تا آبی به سر و صورتش بزنه.
× سرویس کجاست؟
شوکه از چیزی که شنیده بود بالافاصله با اشارهی دختر به انتهای فروشگاه، به همون جهت دووید و خودش رو به دستشویی رسوند.
همون لحظه جونگکوک از سرویس خارج شد و سرهاشون محکم به همدیگه برخورد کرد.
+ آییی لعنت بهت لی.
× ببخشید قربان.
همونطور که سرش رو میمالوند وضعیت پسر رو با یه نگاه کلی و تحلیلگرانه، بررسی کرد:
× حالتون خوبه قربان؟
صورتش قرمز بود و انگار از تب میسوخت، لبخند روی لبش برعکس همیشه اون گرمای خاصش رو نداشت و چشمهاش غمگین بنظر میرسید.
+ آره خوبم.
× مطمئنید؟
با عصبانیت هیسی کشید.
+ آره لی خوبم.
× خوبه قربان...
معشوقهی رئیسش آدمی نبود که احساساتش رو مخفی کنه و اگر چیز مهمی اتفاق میافتاد، حتما بهش میگفت پس با خیال راحت از وضعیت سبز پسر به سمت صندوق رفتن:
× خیلی اینجا موندیم بهتره زودتر پیش جناب رئیس برگردیم.
بعد از حساب کردن پول وسایل انتخابیش که سر جمع، هم قیمت یک پاکت کوچیک آبمیوه بود باهمدیگه از فروشگاه خارج شدن.
YOU ARE READING
Livid Heart🖤🚬 | Vkook
Fanfiction𓄸 Name: Livid Heart | قلب کبود 𓄸 Genre: Smut, romance, mafia⛓️🚫 𓄸 Main Couple: Vkook 𓄸 Age category: +21⛔ 𓄸 Writer: Jisog 𓄸 Update: Weekly on Wednesday🚬 _____🖤_____ "رد دات" جایی که عشق و خطر به هم میرس...