🚫با یک جعبه دستمال کاغذی وارد شید🚫
صدای خندههای شیشه پاککنی دکتر جین توی دفتر کارش پیچیده بود و همهی پرستارها دور همدیگه جمع شده بودن و آهسته پچ پچ میکردن:
- فکر کنم آقای دکتر جدیدا با یکی قرار میزاره که هر روز صدای تلفنی حرف زدنش تا اینجا میاد.
دختر جوون و تازهکاری که زیر دست دکتر آموزش میدید، لباش رو با ناراحتی جمع کرد و با لحن لوسی گفت:
+ واییی نههه... من تازه روش کراش زده بودممم! فکر میکردم دکتر هم از من خوشش میاد که، اوتوکههه؟
پسر موخاکستری که عینک طبی روی بینیش داشت، خندش گرفت:
× آخه کی به تو نگاه میکنه! بعدشم من حدس میزنم دکتر جین گی باشه، چون توی این چند سالی که باهاش کار کردم تاحالا ندیدم به زنی به چشم پارتنر نگاه کنه، پس بیخودی وقتت رو با این فکرهای بیهوده تلف نکن.زن مسنی که پشت میز پذیرش اون طبقه نشسته بود با سرفهای توجه پرستارهارو به خودش جلب کرد.
~ واقعا فکر میکنید، دکتر کیم با تلفنش حرف میزنه؟
همه با نگاه سوالی و گُنگ بهش خیره شدن و منتظر ادامهی حرفش موندن.
~ دیروز یه چیز عجیب دیدم... دکتر در اتاقش رو باز کرد و بعد از خداحافظی و بدرقه کردن یک شخص در اتاقش رو بست.
پسر موخاکستری عینکش رو که تا پایین بینیش سر خورده بود به بالا داد و پرسید:
× خب این کجاش عجیبه؟
زن مسن لبخند گشاد و ترسناکی تحویلشون داد و گفت:
~ من هیچکسی رو ندیدم که از اتاق دکتر خارج بشه!
همه از ترس هینی کشیدن و با وحشت گردنشون رو به سمت اتاق دکتری چرخوندن که همچنان میخندید و عجیب رفتار میکرد.جین، اشکی که بخاطر خنده از گوشهی چشمش سر میخورد رو پاک کرد و رو به مردی که با نگاه تحسینبرانگیز بهش خیره بود گفت:
+ خب حالا این یکی جک رو گوش کن!با لبخندی که روی صورت نامجون شکل گرفت چالهای گونهاش بیرون زد:
- تو فقط جکهای مسخره تعریف کن الههی سنگدل، گوشهای من تا هروقت که بخوای مال خودته.با عشوه چشم غرهای تحویل مرد داد و با هیجان شروع کرد به گفتن:
+ میدونی چرا حموم لخت مارو میبینه؟نامی دستش رو زیر چونهاش گذاشت و همونطور که عاشقانه خیرهی دکتر زیباش بود، سرش رو سوالی به چپ و راست تکون داد و پرسید:
- چرا؟جین که سعی در کنترل کردن خندهاش داشت خیلی سریع گفت:
+ چون دوش داله!
و چنان از خنده منفجر شد، که کل طبقهی دوم بیمارستان به لرزه درومد.در صدا خورد و نامجون از روی صندلی بلند شد تا از اتاق دکتر بیرون بره و بیشتر ازین توی کارش مزاحمت ایجاد نکنه که جین مانعش شد.
+ اگه همینجا ساکت بشینی، اجازه میدم پیشم بمونی نامی. چون هیچکس به جز من، تورو نمیبینه! پس نیاز نیست نگران چیزی باشی...
YOU ARE READING
Livid Heart🖤🚬 | Vkook
Fanfiction𓄸 Name: Livid Heart | قلب کبود 𓄸 Genre: Smut, romance, mafia⛓️🚫 𓄸 Main Couple: Vkook 𓄸 Age category: +21⛔ 𓄸 Writer: Jisog 𓄸 Update: Weekly on Wednesday🚬 _____🖤_____ "رد دات" جایی که عشق و خطر به هم میرس...