دو هفته ای از مرخص شدن مامانم و زندگی تو خونه جدید میگذره
بهتر بگم
از زندگی تو خونه جدید بدون هری میگذره
با اینکه قول داده بود هر روز میاد و بهمون سر میزنه ولی این فقط مال چند روز اول بود
اون با اقای بلیک میومد پیشمون و چک میکرد که چیزی لازم نداشته باشیم و بعد نیم ساعتم میرفت.
خب من حاضر بودم فقط نیم ساعت بمونه ولی هر روز ببینمش.الان دقیقا ۳روز و ۸ ساعته که ندیدمش و حدس بزن چی؟ در حد مرگ دلم براش تنگ شده؛
برای چشماش،صداش،حرفاش،بوی بی نظیرش...با صدای زنگ در از فکرش درومدم و با اقای بلیک تنها روبه رو شدم وقتی با خوشحالی اینکه شاید هری باهاش باشه درو باز کردم
تمام خوشحالیم پر کشید و با ناامیدی معلممو نگاه کردم و لبخندم محو شد
+سلام اقا
ب-هیی لویی چطوری پسر؟
سرمو تکون دادم
+ممنون
خواستم درو ببندم که یه چیزی مانع شدلای درو نگاه کردم و با یه بوت مشکی واکس خورده مواجه شدم
درو ولش کردم و اون اروم هلش داد عقب
نگاهم اروم از پاهاش و بعد تنش و بعدم گردنش و صورتش و در اخر چشماش بالا اومدقلبمو تو سینم حس کردم که خودشو میکوبوند به قفسه سینم. حس کردم دهنم خشک شده به زور اب دهنمو قورت دادم
البته
همه اینا فقط تو ۵ ثانیه اتفاق افتاد اما من حس کردم ۵ساعت طول کشید
+ه.. هری
خندیدم
لبخند زده-چطوری کوچولو؟
دلم واسه کوچولو گفتناشم تنگ شده بود
بدنم واسه اینکه تو اغوشش باشه التماسم میکرد و منم دیگه معطل نکردم هری یکم به عقب رفت وقتی تعادلش بهم خورد بخاطر اینکه اونجوری پریدم بغلش و دستامو دور کمرش حلقه کردمدستاش از پشت رو هوا مونده بودن و من فهمیدم که چه کاری کردم و خجالت کشیدم
اروم دستامو باز کردم تا ازش فاصله بگیرم اما دستاشو گذاشت بالای کمرم و منو به خودش فشرد+دلم برات تنگ شده بود. کجا بودی؟
ه-سرم خیلی شلوغ بود. تو حالت خوبه؟
+عالیم. عالی!
سرم بخاطر لرزش سینش لرزید و وقتی سرمو بردم بالا تا بهش نگاه کنم دیدم داره میخندهیکی از دستاشو از کمرم کشید بالا و به سرم رسوند و نازم کرد
ه-کوچولوی بامزه
موهامو بهم ریخت و دستشو کشید رو صورتم که باعث شد چند بار پلک بزنمه-مامانت خوبه؟فیزی کجاست؟
+اره خوبن رفتن پارک. فیزی اصرار کردشونه هامو انداختم بالا
ه-خیله خب باشه برو پیش بلیک. امروز منم پیشتون میشینم وقت زیاد دارم
+جدی؟
باخوشحالی گفتمیکم از این ترس داشتم که جلوش خنگ بازی در بیارم و بلیک دعوام کنه اما خوشحالیم بیشتر از اون حس مزخرف بود. پس فقط کنارش زدم و دستشو کشیدم سمت اتاقم
YOU ARE READING
My Hero Daddy
FanfictionKitten & Daddy😻🙇 -دوستت دارم به اندازه بزرگترین اشتباهم ******