55

4K 473 222
                                    

My favorite part😻
Ready?😎
.
.
.
Lets goooo

Louis

با حس سوزش شدیدی تو کمرم بیدار شدم و سعی کردم یکم تکون بخورم که دردش بیشتر شد و هیسی از لبام خارج شد...

گلوم از شدت تشنگی خشک شده بود و دلم ضعف میرفت

نادیده گرفتمش و بیشتر خم شدم تا بتونم خودمو بکشم بالا. با کلی مشقت پتو رو از روم کنار زدم و روی تخت نیم خیز شدم...
به تیشرت سورمه ای و بیژامه ستش تنم بود
ولی اخرین باری که خودمو یادمه لخت بودم...اخرین بار..؟

خب... چیشده؟

یکم به مغزم فشار اوردم و یه لحظه همه اتفاقای دیروز از جلوی چشمم رد شد... رابرت، دویدنا، انا، تنبیهاش، هری...

چشمام گرد شد و یهو یادم افتاد... هری!
من صداشو شنیدم... من بهش گفتم گرینویچ..‌. من اسم این محله رو بهش گفتم...صدامو شنیده مگه نه؟ اگه نشنیده بود که انا انقد منو نمیزد...

به سختی از جام بلند شدم و لنگ لنگون سمت در اتاقم رفتم.. اتاقی که یه ماهه مال من شده و از دست اذیتای رابرت بهش پناه میارم

درو باز کردم و دزدکی بیرونو نگاه کردم.همه جا تاریکه،احتمالا نصفه شبه و من تا الان بیهوش بودم؛بهرحال بار اولی نیست که این بلاها رو سرم میارن. نمیدونم رابرت چه دشمنی باهام داره که اینجوری زیرابمو پیش میسترس میزنه...

از پله ها پایین رفتم و به اشپزخونه رسیدم.. از تو یخچال یکم اب برداشتم و سر کشیدم..

ج-لویی؟

اب پرید تو گلوم و شروع کردم به سرفه.خاله جسی دوید اومد پیشم و زد پشتم..یکم که بهتر شدم شیشه ابو برگردوندم تو یخچال و درشو بستم

ج-مگه بهت نمیگم با شیشه سر نکش؟؟ببین پرید گلوت؟

بخاطر سرفه هام یکم اشک جلو چشمام جمع شده بود که با دستم پاکش کردم.
+ببخشید

جسی با دلسوزی اومد پیشم و دستشو کشید رو پشتم... دستش خورد به زخمم که هیس کشیدم و کنار رفتم
ج-اخ.. ببخشید.. خیلی درد داری؟بیا بریم برات پماد بزنم

بغض کردم و چشمام دور اشپزخونه چرخیدن و اشکاشونو پس بزنن... دوباره نگاهمو به خاله جسی دادم و با زبونم لبای ترک خورده و زخم و زیلیمو خیس کردم

با اینکه رابرت شباهت ظاهری زیادی با خاله جسی داره ولی هیچیه اخلاق گندش به مادرش نرفته...
کسی که تو این یکماه هر وقت که اسیب دیدم مراقبم بوده و برام پماد زده یا ماساژم داده... حتی بعد اون شبی که-

ج-لویی؟عزیزم بیا بریم تو اتاقت زخماتو تمیز کنم. ببینم گرسنت نیست؟
سرمو به نشونه منفی تکون دادم. خیلی گشنمه ولی بیشتر خستم و خوابم میاد.

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now