27

4.8K 549 432
                                    

#ادیت😍💦

****

تو تختم جابه شدم و برای سومین بار شروع کردم به شمردن

1999...
1998...
1997...
1996...
1995...
1994...
1993...

پوووفف فایده نداره
یبار دیگه غلت زدم و اینبار با کلافگی روی تخت نشستم

خوابم نمیبره که نمیبره...
به ساعت زنگدار کوچیک روی میز عسلیه کنار تختم نگاه کردم؛ 2:30...

پس چرا نمیتونم بخوابم؟
کاش یه گوشی داشتم. شاید هری بیدار باشه. اون وقت میتونستم ازش بپرسم منظورش از حرف امروزش چی بوده.

ولی اگه واقعا بهم حس داشته باشه چی؟واییی خدا یعنی میشه؟؟

اگه دوستم داشته باشه دیگه اون وقت علاقه من بهش بی چشم و رویی و پررویی نمیشه.
اگه دوستم داشته باشه مامانمو راضی میکنه
اون هریه. از پس همه برمیاد.همه و همه چی. اون قهرمانه

ولی نکنه حق با مامانم باشه و واقعا عشقم اشتباهه؟ نکنه ...
نکنه بعدا خدا بخاطرش مجازاتم کنه؟

خودمو پرت کردم رو تخت و باز دراز کشیدم و چشمامو بستم برای صدمین بار سعی کردم بخوابم

Harry'POV

برای بار هزارم تو جام غلت زدم و به ساعت نگاه کردم
2:30 شبه و هنوز بیدارم. اون از دیشب که کلشو بیدار بودم و فقط نیم ساعت چشمامو روی هم گذاشتم، اینم از امشب که از فکر و خیال خوابم نمیبره

خیلی سخته یکی تو خونت درست اتاق کناریت زندگی کنه و هیچکاری نتونی باهاش بکنی فقط چون یه بچس و به مامانش قول دادی که مواظبش باشی
دیشب خیلی بی احتیاطی کردم که گذاشتم تا اون وقت شب تنها بمونه و بعدش با برگشتن خودم اوضاعو واسش خطرناکتر کردم

من احمق چه فکری کردم که اونجوری مست و پاتیل برگشتم تو خونه ای که یه موجود شیرین خوردنی توش زندگی میکنه؟

چطور فکر کردم میتونم جلوی خودمو بگیرم که نبوسمش؟ اونم وقتی فقط تو دو قدمیم وایساده بود و با اون صدای نگران و دلخورش حالمو میپرسید!

بعد اینکه واسه ایان تعریف کردم که تو چه گرفتاری ای افتادم اون کلی مسخرم کرد و بهم گفت بچه باز (-_-) اما بعد که فهمید مسئله جدیه گفت که یکی دوساعت از کار بزنیم و بریم کلابی باری جایی تا شاید اروم بشم

یکی دوتا نوشیدنی ای که میخوردم از باری که روی دوشم حس میکردم کم نمیکرد پس بدون توجه به هشدارای ایان انقدری خوردم که چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم

خودمو کوبیدم رو تخت و یه ناله بلند سر دادم

اون الان تو تخت گرم و نرمش داره خواب هفتا پادشاهو میبینه و من اینجا دارم به اون فکر میکنم
کاش گوشی داشت میتونستم باهاش صحبت کنم... میتونستم بیدارش کنم به هر حال لو میتونه کل فردا رو بدون نگرانی بخوابه

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now