9

6.8K 604 461
                                    

Now
Louis.POV

طبق معمول ددی شرکت بود.
اون نباید انقدر بی توجهی کنه وقتی یه کیتن مثه من تو خونش داره...

اخرین باری که باهم فیلم دیدیم مال یه هفته پیش بود

یعنی...

اخرین باری که باهم سکس داشتیم یه هفته پیش بود ●_●

من الان میخوامش خو....
اون خیلی قدرنشناسه

خب؟ با یه ددی قدرنشناس باید چیکار کرد؟؟

خیلی سعی کردم لبخند شیطانی روی لبمو پنهان کنم
اما خب!نشد!چیکار کنم

شونه هامو بالا انداختم و سعی کردم تک تک چیزایی که ددی موقع رفتن بهم گفتُ بخاطر بیارم
اون هر روز که میخواد بره همه رو میگه

چشمامو چرخوندم

خب اولیش چی بود؟

"تو اشپزخونه نرو"

رفتم سمت اشپزخونه

"اگه رفتی فقط تا یخچال برو. سمت گاز و فندک و چاقو نرو"

فندکُ برداشتم و چن بار بیگیلیشو
(همونی که باهاش فندکو روشن میکنن.اسمشو یادم نیست.فیتیله؟) فشار دادم.اه چقد سفته

بالاخره روشن شد
رفتم سمت گاز و هی فندک روشنُ نزدیکش بردم
خب پس چرا روشن نمیشه (خنگ کوچولو باید فیتیله گازو بچرخونی خو)

بیخیالش شدم و خواستم بزارمش سر جاش

نوک فندکو گرفتم تو دستم ببینم چقد داغه که دستم سوخت

+اخخ اییی سوختممم

اشک جمع شد تو چشام

+همش تقصیر ددیهه اگه بهم توجه کنه اینجوری نمیشههه
اییی سوختممم

همینجوری که گریه میکردم نگام رفت سمت فریزر

اگه دستمو بزارم اونجا خنک میشه

پاشدم و درشو باز کردم و انگشتمو گذاشتم توش
اخیش چه خنکه!

یه لبخند گنده به باهوشی خودم زدم

من هنوز عملیات انتقاممو تموم نکردم

"از تو یخچال تخم مرغارو بر ندار"

امم خب... چرا؟

در فریزرو بستم و ساید بغلشو باز کردم

چنتا تخم مرغ برداشتم که تو دستان جا نشدن و ۳ تاشون افتادن زمین و با صدای بدی شکستن

+فاک
ناله کردم

سریع دستمو گذاشتم رو دهنم

اما..هی! ددی که اینجا نیست!

یه نگاه به تخم مرغای شکسته انداختم

اممم خب...

قبل اومد ددی تمیزشون میکنم!

My Hero DaddyTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang