67

4.3K 481 192
                                    

کامنت یادتون نره

....

ل-خب...؟

لویی اروم و با شیطنت زمزمه کرد وقتی برندون با بیحالی وارد کلاس شد و خودشو رو نیمکت کناریش پرت کرد

که البته با صورت پوکر اون مواجه شد و جوابی نشنید... برندون خم شد که کتابشو از کوله پشتیش بیرون بیاره و چشم لویی از هیس ارومی که از بین لباش درومد و گازی که از لب پایینش گرفت دور نموند...

نیشخند کنایه امیزی زد و دست به سینه منتظرش موند قبل اینکه برندون نیم نگاهی بهش بندازه و چشماشو بچرخونه

ب-هی کامان... من قرار نیست بهت بگم اون شب چه اتفاقی افتاد...

ل- بهرحال زیادم اهمیت نداره... خودم فهمیدم...

با چشم و ابرو اشاره ای به باسن اون کرد و ریز خندید و صداشو تو گلوش انداخت تا کلفت تر بنظر برسه و کنار گوشش زمزمه کرد...

ل-خوب حالا بوگو بیبینم لیتل بوی... بازم ازم نافرمانی میکونی؟؟بازم بیش از حدت الکل میخوری؟؟

برندون صدایی از خودش دراورد و لویی رو که بی وقفه میخندید کنار زد..

ب-هوی...ادای سمُ واسم در نیار... جامو عوض میکنما...

لویی بلندتر خندید و سرجاش نشست. سرشو تکون داد و سعی کرد حواسشو به امتحانی که چند دقیقه بعد قراره داشته باشن بده...

سنگینیه نگاهی رو حس کرد و اطرافشو کوتاه نگاه کرد ولی کسیو ندید... چشمش به برد افتاد که مثل همیشه ته کلاس نشسته و پاهاشو ریتمیک روی زمین میکوبه و کتابشو ورق میزنه و خندش به یه انحنای برعکس کوچیک تبدیل شد...

یعنی قراره هیچوقت لوییو نبخشه و تا اخر اینجوری باهاش سرسنگین باشه؟

یخورده نگاهش کرد و با ناراحتی سرجاش برگشت و کتابشو باز کرد

ل-چیزی خوندی تو؟

برندون با بدبختی به کتاب انگل شناسیش نگاه کرد و صورتشو درهم کشید و سرشو به دو طرف تکون داد

ب-حتی یه کلمه... دیشب داشتم از درد تلف میشدم... حتی صبح سم نمیذاشت بیام کلاس ولی نتونستم غیبت کنم... میگن این استاده رو غیبت و تقلب و اینا خیلی گیره..

لویی سری برای تایید تکون داد و یاد دیشب خودش افتاد که هری مجبورش کرده بود سه دور این فصلو بخونه...

ولی واقعا مگه سم چقدر خشن بوده که برندون بعد چند روز هنوز درد داره!؟
ل-صبر کن ببینم...تو از چند روز پیش تا حالا هنوز درد داری؟؟

برندون یخورده لبشو بیرون داد و حالت بغ کرده چندبار سرشو بالا و پایین کرد

با ورود استاد به کلاس همهمه بچه ها خوابید و همه ساکت شدند. با استرس به برگه های امتحانی زل زدن و کسی حتی جرئت نکرد راجع به کنسل کردن امتحان حرفی بزنه

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now