Last Part

8.7K 643 1K
                                    

سلام. این دیگه واقعنی اخریشه😂
دیگه از دست بدقولیامم راحت میشین😅

خب گایز این دیگه اخرین باریه که میتونم کامنتای قشنگتونو بخونم. از اول داستان همیشه گفتم ووت برام مهم نیست و عاشق خوندن نظراتونم. پس واسه این پارت سنگ تموم بذارین که خیییلی طولانیه.در واقع طولانی ترین پارت تو کل فف و نزدیک 7k کلمس پس...

اگه حس میکنین وسطاش خسته میشین ببندینش بعدا که حوصله داشتین بخونین ولی لطفا کم لطفی نکنین بهش چون واسه تک تک جمله هاش وقت گذاشتم❤








ل-هی صبر کن ببینم... اصلا لازم نیست ازت بخوام! اصلا یکی از شرطام همین بود و کاملا فراموشش کرد بودم... ولی عیب نداره میدونی چیه؟ الان میخوام.‌میخوام شرط سوممو عملی کنم!

هری یکم پلک زد و دور و برشو نگاه کرد تا ارومتر شه. درست فهمیده بود!؟ اون پسر کوچولوی سکسی که همین الان براش لپ دنس کرده بود میخواست تاپش باشه؟ اونم حالا؟ منظورش همین بود؟

درسته که یکی از شرطای لویی همین بود و هری هم قبولش کرده بود اما حالا..؟ اینجا..؟ هری فقط... امادگیشو نداشت!! نه امادگیشو و نه انتظارشو!

نفس عمیقی کشید و یکم از لویی فاصله گرفت.
ه-واقعا الان اینو میخوای لو؟اینجا اخه؟

لویی اخمی کرد و دستشو به کمرش زد
ل-مگه چیز عجیبی خواستم؟ خودت قبولش کردی. میخواستی نکنی

ه-لوبر الان واقعا وقتش نیست. این بار اولیه قراره اینجوری پیش بریم بهتر نیست تو خونه خودمون وقتی تنهاییم انجامش بدیم!؟ هوم؟

حتی فکر کردن بهش هم موهای تنشو سیخ میکرد. هر چقدرم که مستر بودنشو کنار گذاشته باشه بازم نمیتونست اجازه بده بیبی بویش بفاکش بده!!

لویی بیشتر اخم کرد و از هری فاصله گرفت. چشماشو براش ریز کرد و انگشت اشارشو مشکوکانه سمت هری گرفت
ل-هی هی هی صبر کن ببینم... نکنه فکر میکنی اگه باتم باشی برات افت داره!؟ هان؟ راستشو بگو تو عارت میاد من تاپت باشم اره؟ به غرورت بر میخوره هری؟ اره!؟؟؟؟

هری چشماشو روهم گذاشت و با انگشتش رو پلکاشو فشار داد.لویی وقتی سکوتشو دید با ناباوری دستشو رو دهنش گذاشت و سرشو تکون داد.
با ناراحتی رو برگردوند و درو باز کرد که از اتاق بیرون بره
هری پوفی کشید و قبل اینکه اون بخواد پاشو بیرون بذاره مچشو گرفت و سمت خودش برگردوند و لباشو محکم رو لبای لویی کوبید
کمرشو گرفت و به داخل اتاق کشید

درو با پاش بست و همینطور که عقب عقب به سمت تخت میرفت، بدون اینکه لباشو از لبای لویی جدا کنه، کف دستاشو دور فک لویی قاب کرد و روی تخت نشست که با این کارش لویی مجبور شد گردنشو خم کنه تا لبای هری ازش جدا نشه

My Hero DaddyUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum