36

5.5K 597 575
                                    

ابچخبچهجهیچهیچخپخلپخبپهبنعحفس عههعهعرررررر پسرمممم بهت افتخااار میکنمممممممم😭😭😭😭😍😍😍عاشقتم تومو کوچولو😍😭😭😭هری سر اجرای وات میکس یو بیوتیفول گفت ای میس یو لویی😭😭😭الان واسه کی عرر بزنمممم😭😭😍😍شوهرای عبضییی زودتر کام اوت کنین اشخالا

حالا بریم سر داستان ×-×

من پارت قبل خجالت کشیدم شرط کامنت بذارم گفتم خودتون میدونید دیگه
ولی ناموسا،شرافتا،خداوتا،صد و خورده ای اخه؟وقتی انگیزه ندین منم دیر به دیر عاپ میکنم
Next part=>228CM

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

Harry's POV

سعی کردم دستمو بالا اوردم تا نوک بینیمو بخارونم و کمی غرغر کردم وقتی اون خارش بیدارم کرد ولی با حس سنگینی یه وزنی روی دستم فهمیدم که نمیتونم اونو بیارم بالا

لای چشممو باز کردم و با یه کپه موی قهوه ای جلوی صورتم روبه رو شدم که با تعجب و به ارومی ازش فاصله گرفتم و همونطور مراقب بودم بیدارش نکنم سعی کردم اتفاقای دیشبو به یاد بیارم
باند پیچیه دستم دیگه چی میگه؟

خب؛چیشده؟

به مغزم فشار اوردم ولی اخرین چیزی که یادم میومد این بود که نزدیک چند ساعت توی یه بار کوچیک مشروب خوردم و...

بعدش؛

بعدش چی شد؟

پوفی کشیدم قبل اینکه دستمو چند بار محکم روی صورتم بکشم و بخاطر دردی که زیر چشمم احساس کردم صورتم توهم جمع شد
شاید یه دوش بتونه حالمو بهتر کنه

Loui's POV

احساس کردم یه سنگینی از روم برداشته شد و تونستم درست نفس بکشم و همین بیدارم کرد ولی چشمامو باز نکردم
حس کردم هری چند بار کلافه دستشو روی صورت و موهاش کشید بعد اینکه چند دقیقه ثابت روی تخت نشست و ثابت به یه جا زل زد
بعدش بلند شد و با صدای در حموم فهمیدم مستقیم وارد حموم شد

حتما الان سرش خیلی درد میکنه...
خب معلومه هر کی دیشب انقد میخورد...

صب کن؛دیشب!

با یاداوری اتفاقای دیشب خون زیر گونه هام دوید و با ذوق خندیدم.
دیشب بهم گفت که نرَم...گفت که مال اونم...
بهم گفت پیشی.. وایی
من عاشق هریه مستم حتی اگه هذیون بگه و مجبورم کنه بهش بگم ددی
باید... باید برای جما تعریف کنممم
از جام بلند شدم و دویدم تو اتاق جما

+جما جما جما پاشوووو زودباش بیدار شوووو
محکم تکونش دادم که با غرغر چشماشو باز کرد
ج-چی میگی..

My Hero DaddyWo Geschichten leben. Entdecke jetzt