58

4.6K 480 201
                                    


2 month Later
Louis

اهی کشیدم و خودمو روی مبل انداختم.
بعد دو ماه دعوا سر درس خوندنم بالاخره ازمونو دادم و حالا نزدیک دو هفتس که منتظر جوابشم... تقریبا یه سالی میشد که سخت درس خوندم و دیگه واقعا حالم از هرچی کتاب و درسه بهم میخوره... هنوزم وقتی یاد این این میوفتم که چطوری سر اون ریاضی بی تربیت اسپنکم کرد حرصم میگیره.

اصلا باید بیشتر ناز میکردم. من ساده رو بگو با چهار پنج تا کادو راضی شدم باهاش اشتی کنم...
هعی.. هر چی میکشم از دست این دل مهربونمه...

ریموتو برداشتم و بی هدف کانالا رو بالا و پایین کردم که شاید یه چیز به‌درد بخور پیدا کنم و وقتی به هیچ نتیجه ای نرسیدم با کلافگی خاموشش کردم...پس هری کجاست؟؟

از جام بلند شدم و تلفنو از روی میز برداشتم و انگشتام روی شماره هری سر خوردن
بعد چنتا بوق برداشت

ه-جانم لو؟

+چیشد پس؟

ه-بذار دم خونم الان میام تعریف میکنم واست

+قبول شدم؟؟!

ه-ام...بذار حالا... بهت میگم...

باشه ارومی گفتم و قطع کردم. چرا نگفت قبول شدم یا نه؟نکنه نشدم؟صداش چرا ناراحت بود؟

با صدای زنگ در به خودم اومدم و قبل اینکه الا سراغش بره خودم بدو بدو بازش کردم و با چهره ناراحت هری مواجه شدم...

نفسم برید و تپش قلبم به هزار رسید وقتی هری با اخمای در هم و سر افتاده و بدون اینکه درست و حسابی نگام کنه اومد تو

با استرس اب دهنمو قورت دادم و کیف سامسونتشو از دستش گرفتم...

+خب؟؟

یکم نگاهم کرد... صورتش اشفته و موهاش درهم بود و انگار کلافگی باعث باز شدن یقه پیرهنش شده بود

ه-اوکی.. لو... ببین...

اومد جلو و دستای یخ زدمو بین مال خودش که در تضاد سردی من، حسابی گرم بودن نگه داشت و منو سمت مبل کشید

+ق...قبول نشدم...نه!؟

اروم سرشو تکون داد و دستامو محکم تر گرفت

ه-من واقعا متاسفم لویی ولی اصلا هیچ ایده ای ندارم که چطور میتونم باور کنم اونقدر بزرگ شدی که حالا تنهایی میتونی بری کالج...

چند لحظه خشک شدم و با چشمای گرد شده ناباور نگاهش کردم...امکان نداره‌...!قبول شدم؟؟؟
داشت نقش بازی میکرد؟؟

جیغ بلندی زدم و از جام پریدم وقتی بهش حمله کردم و افتادم روش...هری روی مبل پرت شد و قهقهه میزد...منم تند تند هر جا رو که گیر میاوردم گاز میگرفتم و جیغ میزدم...

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now