هری که داخل اتاق شد، با لویی زانو زده جلوی در مواجه شد که با پنتی بنفش و یه تل گوش روی سرش که حالا پایین انداخته بودش منتظر نشسته...لبخند محوی زد و با قدم های اهسته سمتش اومد... جلوش ایستاد و با انگشت اشارش زیر چونشو گرفت و سرشو بالا اورد.
ه-رنگت؟
لویی با شیطنت لباشو گاز گرفت و شونه هاشو بالا انداخت
ل-نمیدونم...صورتی؟
هری ابروهاشو بالا انداخت و جلوی لویی روی زانوهاش خم شد
ه-صورتی؟
ل-وایسا وایسا... اها... صورتیه یواش؟
ه-لو!
ل-باشه باشه الان یادم میاد.. امم بنفش؟نه.. ابی؟سبز؟...اونم نیس؟...ای بابا چی بو... هین-
لویی هین ارومی کشید وقتی هری یدفعه ای لپشو محکم گاز گرفت و با اخم در حالی که لپشو میمالید و لباش اویزون شده بودن به هری اعتراض میکرد...
ه-پس که میخوای پسر بدی باشی ها؟
لویی ابرویی بالا انداخت و تخس نگاش کرد
ل-پسچرا تنبیهم نمیکنی که پسر خوبی شم؟
هری نیشخند زد و موهاشو بهم ریخت. دستشو گرفت و بلندش کرد...زانوی لویی بخاطر طولانی نشستنش تق صدا داد که هری با نگرانی نگاش کرد و برای صدمین بار وضعیتشو پرسید
لویی خندید و دستاشو باز کرد
ل-من چه سبزم امروووز!!!(این سبزه خار داشت از اولش هی نمیگفت)
هری جلو اومد و دستای پسرشو با یه دستش پشت سر لویی قفل کرد وقتی با اون یکی دستش چونه لویی رو بالا نگه میداشت و لباشو محکم روی لبای اون کوبید و شروع کرد به بوسیدنش... بوسشون کم کم شدت گرفت و هری اونو سمت چارچوب برد
دستاشو همونطور که میبوسیدش به دستنبدای بالای چارچوب وصل کرد و وقتی ولش کرد لویی ناله کرد و سرش برای ادامه بوسشون جلو اومد
هری دستنبدارو یکم بالا کشید و لویی مجبور شد روی پنجه پاش وایسه...
یه چشم بند مشکی و گگ بال قرمز برداشت، چشمای اونو بست و توپکو توی دهن لویی کرد و از پشت سرش گره زد...
ه- اگه نتونستی تحمل کنی چیکار میکنی؟!
لویی تند تند سرشو به طرفین تکون داد و هری رو مطمئن کرد که اگه حالش بد شد با تکون دادن سرش بهش میفهمونه
ه-افرین پسر خوب...
پشت لویی رفت و روی گردنش بوسه های ریز و خیس میذاشت... لویی هر دفعه با این بوسه ها تحریک میشه و اه و نالش کل اتاقو پر میکنن پس ایندفعه هم جز این نبود...
YOU ARE READING
My Hero Daddy
FanfictionKitten & Daddy😻🙇 -دوستت دارم به اندازه بزرگترین اشتباهم ******