49.2

5.7K 548 468
                                    

بچه ها؟دیگه داستانو دوس ندارین؟ببخشید اگه این چند قسمت بد شده بودن...
یکم دیگه تحملش کنین بعد تموم میشه..
اصلا دیگه با این وضعیت ووتا و کامنتا مطمئن نیستم بتونم فصل دومیم بنویسم...
ببخشید💔😶

Louis

ر-خب از الیسون چخبر؟

الیسون؟الیسون دیگه کیه؟
یکم اخم کردم که هری متوجهم شد. به باباش چپ چپ نگاه کرد و خواست جوابشو بده که انه... ینی مامان سریع جلوی بحثو گرفت و با گفتن "دیگه وقت کیک و کادوئه" دستشو پشت کمر رابین گذاشت.

به جما نگاه کردم و یه مرد قدبلند و ورزیده با موهای قهوه ای و چشمای طوسیو دیدم که کنار اون وایساده بود. احتمال دادم نیتن باشه از اون جایی که سر جما رو شونه اون بود و بعد نگاه خیره من،لبخند ملیحی زد و باهام بای بای کرد

منم متقابلا لبخند زدم و سرمو تکون دادم

ه-لویی بیب؟بیا بریم

برای هری سر تکون دادم و در حالیکه دست فیزی تو یه دستم و دست خودم تو مال هری بود راه افتادیم سمت میز.دست هری یخ کرده بود واسه همین اروم صداش زدم
ل-دد..
خواستم بگم ددی ولی حالا بهتره از فرصتم استفاده کنم.چون... خدایا تقریبا دو ساله که اسمشو صدا نزدم
+امم.. هری؟

ه-بیبی؟
ل-دستت یخ کرده بیا کتتو پس بگیر خودت بپوش
ه-نمیخواد من خوبم.

اخه کی تو زمستون توی باغ جشن میگیره!

ل-نمیشه بریم تو؟خیلی سرده
من سردم نبود ولی واسه هری دروغ گفتم. اینجوری سرما میخوره

هری یکم خیره نگام کرد و بعد به کل جمعیت گفت که ادامه جشن توی عمارت برگزار میشه.

لبخند موفقیت امیزی زدم. این است قدرت کیتن تاملینسون!

***


"....4,3,2,1"

به یک که دسید چشمامو بستم و بعد اینکه بزرگترین ارزومو توی دلم گفتم، ۱۶تا شمع رنگی روی کیک دو طبقه امو که طبقه اولش سبز و دومش آبی بود و روش یه گربه عروسکی چشم ابی بودو فوت کردم. وقتی سرمو بالا اوردم بوسه هری رو گونم نشست و لبش اومد کنار گوشم.صداش بین صدای کف زدنای مهمونا گم شد و به زور سعی کردم بشنوم چی داره میگه

ه-چی ارزو کردی؟
ل-اگه بگم که دیگه براورده نمیشه!
ه-من فرق میکنم به من میتونی بگی
ابرویی بالا انداختم

ل-فقط بدون همون ارزوی پارسالمه به اضافه یه چیز دیگه.
ه-خب ینی ارزوی پارسالت براورده نشده که دوباره ارزوش کردی؟
ل-من پارسال ارزو کردم سال دیگه ام پیشت باشم و باهم تولد بگیریم...

My Hero DaddyTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang