34

5K 558 498
                                    

#Happy_anniversary💙💚😻🌈🤘
Next Part=>230 Comment

حدودا سه روزی از دعوای من و هری گذشته و باهم سر و سنگینیم. تنها حرفامون اینه:
'سلام،خدافظ،بیا ناهار، شام حاضره،من دیگه میرم بخوابم، شب بخیر'
کاش زودتر جما بذاره این قهره لعنتیو تمومش کنم؛ من فقط خواستم برم یه معذرت خواهی کنم و دوباره رابطمونو خوب کنم اما جما نمیذاره... ولی امروز بنظرم دیگه وقتشه؛ هرچی باشه اون دعوا تقصیر من بود...

جلوی اینه وایسادم و به خودم نگاه کردم
+هی هری؟میشه منو ببخشی؟

نه این خوب نیست...

+امم هری؟نظرت چیه این قهره مسخره رو تمومش کنیم؟

نه بی ادبیه...

+هری من پشیمون شدم نمیخوام جایی برم بیا دیگه قهر نباشیم

اههه من نباید انقد خودمو کوچیک کنمممم

خب...یه دعوای دیگه راه بندازم؟نه نمیشه که بدتر میشه...
اها فهمیدم!
هیچیو به روی خودم نمیارم و باهاش عادی حرف میزنم. اره همینه!

دستمو گذاشتم روی دستگیره در واونو باز کردم و اروم بیرون اومدم
خب... امروز که شنبس! پس هری نمیتونه سرکار باشه.پس کجاس؟

+هری؟هری؟هرییی؟

توی خونه راه میرفتم و بلند بلند صداش میکردم اما وقتی از هیچ جا جوابی نگرفتم تصمیم گرفتم یه چیزی بخورم و تلوزیون ببینم. پس راه اشپزخونه رو طی کردم و پریدم وقتی هریو اونجا پشت میز با یه فنجون قهوه توی دستش دیدم

+هری؟؟اینجا بودی؟پس چرا جوابمو ندادی؟
یه نگاه کوتاه بهم انداخت و به خوردن قهوش ادامه داد

خیله خب باشه نمیشه به روی خودم نیارم چون اون داره کاملا دلخوریشو نشون میده

+هری... میشه جوابمو بدی؟ لطفا
التماسمو تو چشمام ریختم و با یه صدای مظلوم اینو گفتم قبل اینکه هری اخرین جرعه قهوشو خورد و فنجونشو تقریبا روی میز پرت کرد
با نگاه خالیش بهم زل زد
-چی میخوای بشنوی؟

چشمامو بستم و نفسمو اروم بیرون دادم
+فقط یخورده منطقی باش و بهم بگو چرا با همه چی مخالفت میکنی؟

پوزخندی زد
ه-این خیلی عجیبه که نمیخوام شما برید خونه شوهرخواهرم؟؟اونم وقتی من اینجام و میتونم به خوبی ازتون مراقبت کنم!!

ابروهام پریدن بالا
+پ.. پس تو کلا منظورت به فیزی و من بود اره؟ی..یعنی اگه فیزیم اینو بهت میگفت همین واکنشو نشون میدادی؟
استرسو تو تک تک کلمه هام حس کردم
یکم مکث کرد قبل اینکه با کلافگی دستشو توی موهاش بکشه و اونارو بهم بریزه. نگاهشو ازم گرفت و اروم گفت اره

نفس عمیقی کشیدم قبل اینکه کلمه هامو از دهنم بیرون بریزم
+تو نمیفهمی هری. هیچیو نمیدونی. من دیگه نمیتونم اینجا بمونم‌. من دارم اینجا اذیت میشم!!دیگه نمیتونم...نمیتونم
سرمو به دو طرف تکون دادم و سعی کردم بغضمو متوجه نشه

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now