56

4.4K 520 524
                                    

یا پابلیش میشی یا انقدر میکوبمت تو دیوار که صدای حلزون افلیج بدی

واسه این قسمت خیلی انرژی بذارین😚😚😚
فردا امتحان دارم ولی بجاش نشستم اینو نوشتم تا بدقولی نکرده باشم نزنین تو ذوقم خب؟؟؟برو بریم!!

Harry

صبح خیلی زود همراه لیام و زین به سمت گرینویچ راه افتادیم.البته که نایل خیلی اصرار کرد و مجبور شدیم اونم همراه خودمون ببریم.

نزدیکای ۱۰صبح بود که رسیدیم اونجا و از هر کس که رد میشد سراغ یه عمارت با مشخصاتی که از چند سال پیش تو ذهنم مونده بود رو میگرفتیم.

تا اینکه بالاخره زین تونست از زیر زبون یه زن مسن حرف بکشه و فهمیدیم یکم دورتر همچین عمارتی با اون مشخصات وجود داره و بدون معطلی به سمتش راه افتادیم بعد اینکه ادرس تقریبیو از اون زن گرفتیم

نقشه این بود که زین پشت فرمون بمونه، نایل مراقب اطراف باشه،من و لیام هم دنبال لویی بگردیم...

اینجوری شد که به لطف اسلحه ای که برای روز مبادا تو گاوصندوقم نگه داشته بودم تونستیم از بادیگاردای درشت هیکل جلوی در که مشغول نگهبانی بودن رد شیم و با استفاده از اثر انگشتشون بی دردسر از در بگذریم؛بدون اینکه دزدگیرا به صدا در بیان

پسر باهوش من... همه اینا بخاطر توئه لو...

اگه اون نمیتونست ادرسو بفهمه احتمالا هیچوقت دیگه دستم بهش نمیرسید... فقط امیدوارم تو این یکماه اسیب جدی ای بهش نزده باشن... چون بهرحال که قرار نیست بذارم انا زنده بمونه ولی نمیتونم تحمل کنم که لوییو شکست خورده و ضعیف ببینم
نمیتونم ببینم لویی صدمه دیده...

وارد حیاط شدیم؛با حالت دو در ورودی رو باز کردم و زودتر از لیام داخل شدم
همینکه خواستم لوییو صدا بزنم یکی با سرعت زیاد به طرفم اومد و مستقیم به سینم خورد و همون لحظه ای اومد ازم جدا شه پاش لیز خورد و از پشت روی زمین افتاد وقتی سعی میکرد جلوی جیغشو بگیره...

مات و مبهوت به دستی که یقمو گرفت و منو به سمت پایین کشید خیره شدم و محکم روی زانوها و ارنجام افتادم در حالیکه اون بدن زیرم قرار گرفته بود

زمان یخ زد وقتی اون لای پلکاشو باز کرد

قلبم ایستاد وقتی چشماشو دوباره دیدم

خاطرات زنده شدن وقتی موهای شرابی بلندش دورش روی زمین پخش شدن

لیام اومد تو و نصفه و نیمه صدام زد قبل اینکه بخواد بفهمه چخبره
ل-هریــ...

همه خاطراتو پس زدم،حماقتامو پس زدم،اخمامو توهم کردم و از روی بدن بی نقص و فوق العادش بلند شدم

سرمو بالا گرفتم و با غرور از بالا بهش نگاه کردم وقتی یه تای ابرومو بالا مینداختم
+مشتاق دیدار

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now