Harry's situation:
"Third-person POV"هری روی تختش نشسته بود و کلی کاغذ اطرافشو گرفته بودن موهای فرش پخش و پلا بود و خودکار هم تا نصف تو دهنش بود.
met two blue eyes...
remind me of skies...
making me stare...
just like Paradise...met your brown hair...
i couldn't look away-y-y-y...
i couldn't make a poem...
you know you look so well...هری از اول چیزیو که نوشته بود خوند و کاغذ مچاله شدشو انداخت بین بقیه ی کاغذ مچاله ها.
نه مثل اینکه اینطوری نمیشد گوشیشو برداشت و شماره لویی رو گرفت...
"هی هری چه خبر؟"
هری از صدای فین فین لویی تعجب کرد.
"هی تو حالت خوبه؟"
صدای خنده ی ریز لویی باعث شد هری گوشیشو بیشتر به گوشش بچسبونه.
"آره، البته فکر کنم"
" لویی بگو چی شده؟"
هری جدی حرف میزد و نگران شده بود.
"هیچی نشده هری فقط از حموم اومدم بیرون و چون موهامو خشک نکردم و رفتم بیرون سرما خوردم ولی تو زنگ زدی و الان خوبم"
هری یه لبخند بزرگ به خاطر جمله آخر لویی زد می تونست به خاطر اون جمله برقصه ولی یاد مریضیش افتاد.
کلید ماشینش رو برداشت و همون طور که به نفسای لویی پشت تلفن گوش میداد راه افتاد.
"دارم میام"
*
*
*
*
*Larry's situation:)
"Third-person POV"لویی وقتی شنید هری گفت دارم میام و تلفن رو قطع کرد نتونست باهاش مخالفت کنه چون بالاخره هری هم زندگی خودشو داره.
هری زنگ درو زد و منتظر شد.
لویی بدنش کاملا سست بود و نمی تونست از جاش بلند بشه ولی هر طوری بود خودشو بلند کرد و رفت سمت در.
درو باز کرد و خودشو کشید کنار که هری بیاد تو.
هری وقتی صورت رنگ پریده لویی رو دید نگرانیش صد برابر شد.
هری وقتی دید لویی یکم اومد عقبی رفت جلوتر و زیر بازوشو گرفت و بردش سمت کاناپه.
دستشو روی پیشونی لویی گذاشت دستش تقریبا سوخت.
"خدای من تو تب داری"
"چیزی نیست هری واقعا میگم"
*
*
*
*
*Harry's situation:
"Third-person POV"هری اصلا حرف لویی رو نشنید فقط رفت سمت آشپزخونه تا شاید بتونه یه قرص پیدا کنه.
هری کل خونه رو گشت و هیچ قرصی اونجا نبود نمی دونست باید چیکار کنه وایساد و کمی فکر کرد...
YOU ARE READING
sign of the times(L.S)
Fanfictionwhy are we always stuck and running from the bullets? (persian story of larry stylinson) cover by: lovely @IWontBeTheOne ❤❤❤