لویی بک استیج داشت آماده میشد که بره رو صحنه.
هری توی خونه، کت و شلوار خوش دوخت و گرونش رو که طرح های جذابی روش دوخته شده بود پوشیده بود و خودش رو برانداز میکرد. دستش رو انداخت و شورتش رو از بین لپ های کونش بیرون کشید.
لویی روی استیج رفت و صدای جیغ و داد تماشاگرها به لبش لبخند آورد.
دختر داخل شد و به تیپ جذاب هری خیره شد.جلوی موهاش رو رنگ کرد و خیلی خوش حالت اونا رو درست کرد، یه ماده ی نرم و خوش بویی رو روی پوست هری کشید و خط چشم زیبایی براش کشید که نشون میداد چقدر توی کارش حرفه ایه.
لویی بخش وی آی پی رو نگاه کرد و وقتی هری رو اونجا ندید آه کشید...در عوض یه چهره ی خیلی آشنا دید تروی فاکینگ سیوان. لویی میدونست اون برای شایعه اونجاست...اومده که شایعه بسازه.
دختر روی مژه های هری ریمل زد که بلند تر و بیشتر به نظر بیان و خیلی با دقت برای اون لاک زد و دونه دونه ساعت هری و انگشتر های اون رو بهش میداد که دستش کنه.
تروی با دست برای لویی بوس فرستاد و لویی حتی بهش لبخند هم نزد و به سمت بند برگشت و ازشون خواست شروع کنن.
هری پول اون دختر رو نقد داد و کفش هاش رو پوشید و به سمت ماشینش رفت. ماشینش برق میزد و این رو مدیون پدرش بود.
*
*
*
*
*
Harry's situation:
"Third- person POV"به قصر ملکه رسید و پیش پدرش رفت.
"پسرم"
آغوش پدرش رو پذیرفت و دور و بر رو نگاه کرد که بتونه ملکه رو پیدا کنه.
ملکه خیلی باشکوه روی صندلی ی سلطنتی ای که توی راس گذاشته بودن نشسته بود و با دقت با گلس شیکش شامپاین مینوشید.
هری جلو رفت و تعظیم کرد و ملکه دستش رو جلو آورد و هری با وقار دست ملکه رو بوسید و عقب کشید.
*
*
*
*
*
Louis's situation:
"Third- person POV"اونقدر هم که فکر میکرد براش راحت نبود...جای خالی هری بهش فشار می آورد و جای اون که با تروی پر شده بود بیشتر اذیتش میکرد.
مطمئنا تروی هیچ قصدی جز عذاب دادن لویی نداره و داره موفق عمل میکنه. لویی کاملا برنامه ریزی شده و عالی میخوند ولی فکرش درگیر این چیزا بود و باعث میشد اصلا لذت نبره.
یکبار دیگه به قسمت وی آی پی نگاه کرد و اینبار تروی رو ندید. لبخندی زد و خوشحال از اینکه اون رفته با احساس خوند.
بعد از اینکه آهنگ تموم شد، صدای دست زدن بلندی رو شنید و به پشت سرش نگاه کرد.
" دست بزنید به افتخار قهرمانمون که اینقدر عالی خوند"
صدای معصوم و زیبای تروی بود که توی اونجا پخش شد ولی چرا دیگه صداش برای لویی جذابیتی نداشت؟

YOU ARE READING
sign of the times(L.S)
Fanfictionwhy are we always stuck and running from the bullets? (persian story of larry stylinson) cover by: lovely @IWontBeTheOne ❤❤❤