chapter 17

222 48 38
                                    

Harry's situation:
"Third-person POV"

هری از ماشین پیاده شد و در رو برای لیندا باز کرد.

"ممنون هری امشب خیلی خوش گذشت"

لیندا با یه لبخند روی لبش گفت و دلش می خواست هری بچسبونتش به ماشین و ببوستش.

چشماش رو به لب های قشنگ هری دوخت و هری هم منظور لیندا رو فهمید.

هری جلو اومد و نزدیک لیندا وایساد؛لیندا چشماشو بست و منتظر حرکت بعدی هری موند.

هری لباشو نزدیک لبای لیندا برد ،شاید هنوز زود باشه هنوز باید بیشتر درباره خودش و احساسش مطمئن بشه و تا وقتی مطمئن نشده نباید لیندا رو به بازی بگیره.

هری لباش رو روی لپ لیندا گذاشت چون نمی خواست لیندا رو خورد کنه.

لیندا چون مغرور بود اعتراضی نکرد فقط یه لبخند دیگه به هری زد و رفت داخل خونه و هری هم سوار ماشینش شد و به سمت خونه رفت.

*
*
*
*
*

Louie's situation:
"Third-person POV"

لویی صبح با صدای زنگ خونه از خواب پرید.

اوه اون کاملا اومدن هری رو فراموش کرده بود.

از پله ها پایین اومد و درو باز کرد و به هری اجازه اسکن صورت نشسته و موهای ژولیدشو داد...

*
*
*
*
*

Larry's situation:)
"Third-person POV"

هری وقتی اون صورت خوابالوی لویی رو دید نتونست طاقت بیاره و پرید بغلش.

لویی انگار بهش شوک وارد شده باشه از جاش پرید:

"هان؟چیه؟چی شده؟"

هری فقط بیشتر خندید اوه اون از دیروز عصر که لویی رو ندیده بود دلش براش تنگ شده بود.

لویی روی کاناپه پرت شد و هری رفت تو آشپزخونه که برای لویی صبحونه درسته کنه.

هری یاد چشمای نیمه باز لویی افتاد وقتی در رو باز کرد و پیش خودش خندید.

...

لویی حس کرد کسی داره دستشو نوازش میکنه و سعی کرد چشماشو باز کنه که بیشتر از نصف نتونست.

از بین چشماش هری رو دید و اجازه داد هری دستشو بگیره و ببره.

بعد از اینکه هری به صورتش آب پاشید انگار چشماش به دنیا باز شد و تونست ببینه.

"لو،کنار چشمت آشغال بود و نمی تونستی چشماتو باز کنی"

بعد از توضیح هری و بهتر شدن دید لویی هر دو سمت آشپزخونه رفتن.

لویی پشت میز نشست و هری بیکن لویی رو داخل بشقابش گذاشت.

"ممنون"

sign of the times(L.S)Where stories live. Discover now