chapter 26

195 31 28
                                    

Larry's situation:))
"Third-person POV"

"لو بجنب دیگه دیرمون شد"

"اومدم"

هری بعد از چک کردن خودش برای آخرین بار به سمت اتاق لویی رفت و درو باز کرد و رفت تو و لویی رو دید در حالی که داشت به صورتش عطر میزد و کرواتش شلخته دور شونش افتاده بود.

لویی جلو اومدن هری رو تماشا کرد...هری جلوی لویی وایساد و کرواتشو گرفت دستش کمی به سمت لویی خم شد تا یقه ی پیراهنی که لویی پوشیده بود رو بالا بده.

کروات رو از یقه اش رد کرد و عطر لویی رو بو کشید بعد از اینکه گره کروات لویی رو محکم کرد،دماغش رو به سمت گردن لویی برد تا دوباره عطر خوش بوی لویی رو حس کنه و لویی وقتی هری رو در این وضعیت دید کمی با دست خالیش هری رو هل داد و صورت هری تو گردن لویی فرود اومد.

لویی پشت کمر هری در حالی که هری رو بغل گرفته بود دکمه های سر آستین پیراهنش رو میبست.

"بوی عطرتو دوست دارم"

هری برای توجیه کاری که کرده بود گفت.

"عه...خب این دفعه که رفتم بخرم برای تو هم می خرم"

"نه نمی خوام...بوشو روی تو دوست دارم"

لویی لبخند زد و بعد از اینکه دکمه های سر آستینش رو بست دستاش رو دور کمر هری حلقه کرد و سعی کرد حالا اون هری رو بو کنه.

بر خلاف لویی که عطرش کاملا مردونه و حتی سکسی بود؛عطر هری ملایم بود طوری که تمام استرسی رو که لویی داشت رو از بین برد و به جاش آرامش قشنگی وجودشو پر کرد.

"فکر میکنم لیامم بیاد"

لویی آروم کنار گوش هری زمزمه کرد انگار از یاد برده بودن هر چه سریع تر باید برن وگرنه به کلیسا نمیرسن.

"خوبه"

هری گفت و به ترسش فکر کرد...ترس اینکه یه وقت تروی عروسی رو به هم بزنه و بپره تو بغل لویی و کسی که کاملا از یاد بره هری باشه اما حالا با وجود لیام خیالش راحت میشه.

"لو؟...دوستت دارم"

هری رو باید درک کرد هری میترسه با لویی بره و بی لویی برگرده...

و لویی در جواب فقط تونست محکم تر بغلش کنه...

بعد از اینکه بالاخره تونستن از همدیگه جدا بشن لویی تونست هری رو ببینه...کت و شلواری که لویی براش خریده بود رو پوشیده بود و یه عالمه انگشتر توی دستش انداخته بود و روی ناخن هاش لاک همرنگ پیراهنی که پوشیده بود زده بود و ساسبند و پاپیون خیلی جذاب و در عین حال کیوتش کرده بود.

"خوشگل شدی"

هری خجالتی خندید...

"ولی تو جذاب شدی"

sign of the times(L.S)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora