رابین وارد هیئت وزیران شد و به خاطر سر تایم بودنش نیشخند زد.
همه ی وزیران سر تا سر یه میز نشسته بودن و بوی قهوه ی گرونشون کاملا حتی از بیرون اتاقم حس میشد...حدس زدن این چیزا برای رابین غیر ممکن نبود چند سالی میشه داره اینا رو میفهمه و حس میکنه.
به محض وارد شدنش همه از جای خودشون بلند شدن؛ بعضی از حسادت و بعضی به خاطر رفاقت چندین و چند ساله بهش لبخند زدن و با چشماشون اونو تا نشستنش پشت میز همراهی کردن.
"آقایون"
با صدای با اعتماد به نفس رابین همه فهمیدن که وقت حرف زدنه.
"آقای استایلز راستش قبل از بحث باید چیز مهمی رو ازتون بپرسیم"
رابین به صورت تراشیده ی جرارد پرِی وزیر کار و سرمایه نگاه کرد و با صورت بی حالتش حرفه ای بودنش رو به رخ اون کشید.
"بفرمایید آقای پرِی...باعث افتخاره!"
"صدای پسرتون محشره...میخواستم بدونم موضوع گی بودنش رو تایید میکنید؟"
رابین میدونست اونا می خواستن این موضوع رو به کجا بکشن ولی فقط اگه رابین بذاره این اتفاق میوفته...
"بله تو این موضوع خیلیم مصمم به نظر میاد"
جمع ساکت شد و بالاخره چیزی که این سکوتو تموم کرد خنده ی هوشمندانه ی رابین بود.
"اوه متاسفم"
همه خندیدن و پرِی بین خنده هاش گفت.
"اوه آقای پرِی تنها چیزی که باید براش متاسف باشید سم کوچولوتونه که بیست سالشه و هنوز نتونسته از دبیرستان فارغ التحصیل بشه وگرنه پسر تحصیل کرده و بالغ من میتونه برای زندگی خودش تصمیم بگیره و اهمیتی هم به حرفای آدمایی مثل شما نمیده و روز به روز پله های موفقیت رو بالا میره و از اون بالا به اونایی که مغز کوچیکی دارن نگاه میکنه"
رابین با عصبانیت تک تک کلماتو کنار هم میذاشت و هیچ رحمی هم توی لحنش دیده نمیشد...آدم بی ارزشی مثل پرِی نمیتونه راجب پسر فوق العاده ی اون اینجوری حرف بزنه.
*
*
*
*
*Larry's situation:
"Third-person POV"هری و لویی وارد استدیو شدن و گروه موسیقیشونو اونجا دیدن.
همه دورشون جمع شدن و بهشون تبریک گفتن؛هری رفت پشت میکروفون که میتونست از پشت شیشه لویی و گروهو ببینه."خب گایز میخوایم یه آلبوم استارت کنیم و این چندوقت هر روز باید ساعت هشت صبح تو استدیو باشید تا چهار بعد ازظهر همگی با هم سخت کار میکنیم که بتونیم تا یک ماه دیگه آلبوم رو تموم کنیم و دنبال کارای موزیک ویدیوهاش بیوفتیم،همکاری کنید لطفا"
لویی با جدیت رو به اونا میگفت و جذبش نگاه هری رو گرفت.
گوشی هری زنگ خورد و با دیدن اسم ایان روی گوشیش یه لبخند زد.
YOU ARE READING
sign of the times(L.S)
Fanfictionwhy are we always stuck and running from the bullets? (persian story of larry stylinson) cover by: lovely @IWontBeTheOne ❤❤❤