chapter 30

226 34 33
                                    

Larry's situation:))
"Third-person POV"

"لویی چی داری میگی؟مطمئنی؟چرا داری برعکس عمل میکنی همه خواننده ها از گروه ها کنار میرن که تک باشن تو داری وارد یه گروه میشی؟"

هری هر لحظه چشم غره رفتنش به لیام بیشتر میشد؛می خواست جیغ بزنه:به تو مربوط نیست لی،لطفا دخالت نکن.

"آره لی مطمئنم...لطفا انجامش بده"

و هری یه لبخند از ته دل زد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------

لیام وارد خونش شد.

با چشماش دنبال زین گشت و وقتی اونو پیدا نکرد تعجب کرد...اونی که مثل کَنه بهش چسبیده بود الان دیگه نبود.

یه نفس راحت کشید وقتی اتاق ها رو هم چک کرد و اثری از پسر مو مشکی پیدا نکرد.

"مثل اینکه خودش گذاشت رفت"

پیش خودش زمزمه کرد و کتشو از تنش در آورد و پرتش کرد روی کاناپه کروات و پیراهنشم همونجا گذاشت و شلوارشم در آورد و با یه باکسر روی کاناپه دراز کشید؛کت و شلوار و پیراهنش داشت زیرش چروک میشد ولی کی بود که اهمیت بده؟

خیلی وقت بود که نتونسته بود اینطوری تو خونه ی خودش راحت باشه چون وجود زین باعث میشد فکر کنه هر لحظه در خطر تجاوزه، بالاخره زین ثابت کرده هر کاری ازش برمیاد.

"قهوه می خوری؟"

وقتی صدای اونو شنید از ترس سر جاش نشست؛وقتی اون پسر رو تو راه آشپزخونه دید یه نفس عمیق کشید و فهمید که توهم نزده.

"آره لطفا،تو کجا بودی؟فکر کردم رفتی"

زین با بالا تنه ی لخت و یه شلوار گشاد تو آشپزخونه حرکت می کرد و قهوه آماده میکرد.

"و زیادی خوشحال شدی مگه نه؟من حموم بودم و تو اونقدر باهوش نیستی که بدونی باید داخل دستشویی و حموم رو هم بگردی"

لیام اخماش تو هم رفت؛اون پسر اصلا تا حالا نرم صحبت کرده؟همیشه با نیش و کنایه با دور و بریاش حرف میزنه و این رفتاری نیست که لیام خوشش بیاد.

"آره راستشو بخوای خیلی خوشحال شدم که نبودی و هنوز نمی دونم چرا تو رو تو خونم نگه داشتم"

"آخه تو زیادی منو دوست داری لی فقط نمی خوای قبولش کنی"

لیام از حرص موهاشو کشید و با بدبختی جمله ی مورد علاقشو تو صورت زین داد زد:

"من گی نیستم"

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

کارگردان کات داد و با عجله سمت صحنه رفت.

"جیسون اینجوری نه تو باید پاهاتو دور کمر لویی حلقه کنی و سرتو بکنی تو گردنش"

sign of the times(L.S)Where stories live. Discover now