chapter 32

230 37 36
                                        

Larry's situation:))
"Third-person POV"

گوشه ی اتاق نشسته بود و فکر میکرد؛به خودش،به لویی،به زندگیشون...

"هری عزیزم؟نمیخوای بیدارشی؟"

صدای لویی رو پشت در شنید؛خودشو کمی جمع و جور کرد و آماده ی اومدن لویی شد ولی وقتی صدای دور شدن قدماشو شنید دوباره خودشو کنار دیوار ولو کرد.

لویی عجیبه...ناشناخته ست...انگار از یه سیاره ی دیگه اومده باشه.حساشو نمی تونی بفهمی؛میبوستت ولی دوستت دارم رو از لباش نمیشنوی؛بهت اهمیت میده ولی دوستت دارم رو از لباش نمیشنوی؛معلومه دوستت داره ولی دوستت دار...

لویی اینبار از طبقه ی پایین صداش کرد.

هری بلند شد و خودشو توی آینه چک کرد و بالاخره از اتاق بیرون رفت.

"هی لاو،صبحت به خیر"

لویی لبای هری رو کوتاه بوسید.

هری خشکش زد دوباره و دوباره...احساس میکرد داره ازش استفاده میشه؛اون نیاز داره یه چیزایی  رو با لویی روشن کنه.

باید خیلی منطقی کنار لویی بنشینه و بگه که می خواد دربارش حرف بزنن،اگه قراره لویی دوستش نداشته باشه هری نباید بیشتر از این وابسته ی کارهای اون بشه؛هری نیاز داره بشنوه...حالا نه یه دوستت دارم قوی و محکم،فقط یه چیزی که مطمئنش کنه لویی بعدا ولش نمیکنه.

"صبح توهم به خیر لویی"

لویی صندلی رو برای هری کشید و ازش دعوت کرد پشت میز بنشینه.

"چه جنتلمن"

هری با یه نیشخند گفت و به لویی لبخند زد.لویی بشقاب بیکن و تخم مرغ هری رو جلوش گذاشت.

"بون اپتیت بیبی"

"واقعا لویی؟کیتی پری؟"

لویی شونه بالا انداخت.

"هری صبحانت که تموم شد برو حاضر شو باید بریم عکسامونو بگیریم"

"پس تو چی؟"

"من خوردم"

و تموم شد و دیگه با هم حرف نزدن؛ همین فکرای ترسناک هری باعث شده بود دیگه نتونه مثل قبل با لویی حرف بزنه.

هر دو سوار ماشین هری شدن و راه افتادن.

" موزیک ویدیومونم آمادست لیام چند دقیقه پیش تکست داد"

لویی توضیح داد و چون پشت فرمون بود نتونست به هری نگاه کنه.

"باشه"

هری بی حس جوابشو داد و همون طور که به بیرون خیره شده بود به فکر کردنش ادامه داد.

"عکاسی خستت میکنه اگه فکر کردی یه جایی خسته شدی کافیه بهم بگی"

لویی خواست مثلا بحث رو برای حرف زدن با هری باز کنه...از این همه سردی لحن هری متعجب بود.

sign of the times(L.S)Where stories live. Discover now