chapter 34

178 41 25
                                        

Harry's situation:

"Third-person POV"

ایان جلوی عمارت استایلز نگه داشت و به سمت هری چرخید.

"اینم عمارت استایلز"

هری به اون پسر نگاه کرد و لبخند زد.ایان میتونست شرط ببنده میتونه توی اون لبخند غرق بشه.

"پیاده شو ایان"

هری گفت و همراه ایان پیاده شدن.

"خب...خداروشکر به سلامت رسیدی خونتون،دیگه من میرم مراقب خودت باش و سوار هیچ ماشین غریبه ای نشو چون ممکن بود من دزد و قاتل و متجاوز باشم"

هری با ایان خندید و سعی کرد توصیه ی ایان رو یادش بمونه.

"شما همین الان با من میای تو و اگه نیای به بادیگاردای بابام میگم بیان ببرنت...بالاخره من و تو با هم یه خاطره ساختیم."

هری به ایان هشدار داد و ایان هم که خیلی دوست داشت توی اون عمارت بزرگ رو ببینه به نشونه تسلیم دستاشو بالا آورد و ماشینشو قفل کرد.

در باز شد و پدر هری به همراه دو نفر دیگه از عمارت بیرون اومدن.

"خدای من هری!"

رابین سمت هری رفت و اونو بغل کرد و روی بدنش دست کشید که باور کنه بلایی سرش نیومده.

"بله آقای استایلز...وای پدر باور کن من سالمم نگران نباش"

هری تو بغل پدرش خندید و بالاخره تونست پدرشو از خودش جدا کنه.

"پدر این آقا کسی بود که من سوار ماشینش شدم و منو تا اینجا آورد"

رابین با دقت به اون پسر که تقریبا بیست و هشت ساله به نظر میومد نگاه کرد و کاملا اونو بررسی کرد حتی لباسایی که پوشیده بود رو.ایان جلوتر اومد.

"رابین استایلز هستم و خیلی ممنونم که پسرمو تا اینجا رسوندین"

رابین دستشو جلو آورد که با اون پسر دست بده و ایان مؤدب دستشو توی دست رابین گذاشت.

"خواهش میکنم آقای استایلز... اینو برای خودم وظیفه می دونستم که پسر کسی که به کشورم خدمت میکنه رو به سلامت به خونه برسونم."

ایان گفت و هری فکر کرد ایان همیشه زیاد حرف میزنه و به حرفایی که توی ماشین پشت سر هم می گفت فکر کرد.

رابین با تحسین به ایان لبخند زد و دعوتش کرد به داخل خونه.

بعد از اینکه هر سه با هم وارد شدن...مادر هری هم کاملا اونو چلوند و چندین بار بوسیدش که باعث خنده ی هری شد.

هری وارد اتاق قدیمی خودش شد و ایان هم همراه خودش برد.

"هری از این پسره ...اسمش چی بود؟آهان لویی تاملینسون، عکسی داری؟"

sign of the times(L.S)Where stories live. Discover now