رقابت

1.2K 241 40
                                    

*قسمت پنجم*

*فلش فوروارد (پرش به جلو)*

*داستان از نگاه سوم شخص*

ماموریت توی تولد. این بنظر یکم مسخره می اومد. ولی کار کار بود. در طی قدم زدن، تنها چیزی که سوهو به ماموریتشون فکر می کرد که کریس گفته بود زیادی آسونه. خب آره، اما از بین ماموریت های پیشنهادی اینو ترجیح داده بود، چون تو دو تای دیگه قتل هم وجود داشت و این هفته واقعا تحمل سوهو برای قتل پر شده بود.

این ماموریت می تونست براشون مثل زنگ تفریح باشه. وصل کردن یه میکروفون شنود به پدر یوبین که یه بانکدار بود.

مرکز، یه سری اطلاعات درباره ی زندگی خصوصی اون می خواست و هیچ چیز بهتر از یه دستگاه شنود و تعدادی ردیاب ذره بینی نمی تونست این اطلاعات رو بهشون بده.

قسمت آسونش، قرار گذاشتن با یوبین و وارد شدن به فضای نزدیک اون بود. اینکه وانمود کنه از اون دختر خوشش اومده و باهاش قرار بذاره، بعدشم به یکی از مهمونی های خانوادگی شون دعوت بشه...

قسمت سختش، اتصال شنود بود که اگه کوچکترین خطایی رخ میداد می تونست خیلی نا جور بشه چون علاوه بر درد سر لو رفتن و فرار سوژه رو هم برای اقدامات بعدی مشکوک و هوشیار می کرد.

سوهو چون اون مرد رو توی عکس رو دیده بود، تونست از فاصله ی دور بشناستش ولی قبل از اینکه اونا به اونجا برسن، یه لحظه چشمش به کریس افتاد که داشت با یه دختر با لباس قرمز حرف می زد... و اون در حین حرف زدن با اون دختر زیادی بهش نزدیک شده بود.

سوهو فکر کرد " منتظر انتقام باش جناب یی فان. بالاخره یه روز کاری میکنم که پشیمون بشی."

سوهو رفت تا قسمت خودشو انجام بده. کارها بهتر از چیزی که اون فکرشو می کرد پیش رفت. به آسونی وقتی می خواست با پدر یوبین دست بده شنود رو به ساعتش وصل کرد و بعد از چند کلمه ی کوتاه با یوبین ازش دور شد.

سوهو آماده بود که مهمونی رو ترک کنه ولی باید منتظر می موند تا کریس هم کارشو تموم کنه... که بنظر نمی اومد چنین اتفاقی قرار باشه بیفته. یوبین هم دیگه داشت می رفت رو اعصابش و اصرار می کرد تا ببرش و منظره ی بالکن رو بهش نشون بده.

هیچ اثری از کریس نبود و اگه سوهو بیش از اون از رفتن با یوبین خودداری می کرد احتمال داشت که اون مشکوک بشه. لعنت بهت وو یی فان.

"این باحاله، بیا و خودت ببین!" یوبین برای سومین بار گفت و سوهو بالاخره قبول کرد.

اونا به بالکن رسیدن و یوبین شروع کرد به صحبت کردن راجع به منظره ولی سوهو گوش نمی داد. داشت دیر می شد و کریس تا حالا باید برمی گشت. اون خیلی در گیر فکر کردن راجع بهش بود ولی بالاخره فهمید یوبین داره خم میشه تا ببوستش!

People Who Don't Exist . ExoWhere stories live. Discover now