نمیتونم از دستت بدم

576 128 32
                                    

*قسمت سی و نهم*

*داستان از نگاه دی.او*

*سه ماه بعد*

سوهو به خود شیرینش برگشته بود. تقریبا.

اون بدون توقف تمرین می کرد و دوباره می تونست بجنگه.

میشه گفت اونقدر خوب شده بود که من توی مبارزه شکست بده. البته من یکم براش آسون می گرفتم اما نه خیلی زیاد. اون واقعا توی تله های غافلگیری و لگد زدن خوب بود!

بنظر می رسید کریس موافق نیست که سوهو این مبارزات به این زودی شروع کنه اما نمی تونست متوقفش کنه... من اما... خیلی هم موافق بودم. سر پا بودن سوهو علاوه بر اینکه برای روحیه خودش خوب بود همه ما رو هم سرحال آورده بود و نیروهای تازه کار رو هم تشویق می کرد.

اون روز صبحِ بخصوص هم سوهو زیادی سرحال بود و حتی غر زدن های کریس هم سر صبحانه در مورد اینکه اون زیاد کار میکنه نتونسته بود آرومش کنه... شاید حتی جدی ترش کرده بود. برای همین وسط سالن تمرین ایستاد و رو به چانیول زین شروع کرد:"تو و نیروهای تعلیمیت رو به یه مبارزه با نیروهای خودم دعوت می کنم.کای و دی.او..."

چشم های چانیول درخشیدن و شروع کرد:" شک دارم دلت بخواد جلوی همه خجالت زده بشی..."

درحالی که به ما نگاه می کرد گفت:" اونا عالی تعلیم دیدن و مایه ی افتخارمن. درسته بچه ها؟"

با دیدن اینکه چقدر به ما ایمان داره پر از نیرو شدیم و گفتیم:" بله!"

یه مبارزه 10 امتیازی شروع کردیم. خیلی باحال بود. حس سر زندگی و امنیتی که اون لحظه داشتم مدت طولانی ای بود که لمسش نکرده بودم.

مسابقه ی اول تست مهارت بدنی بود و کای خیلی عالی بود. فقط 2 امتیاز از 10 امتیاز از دست داد.

اون خوب بود اما من می خواستم بهتر باشم.

کریس، سوهو و چانیول شروع به صحبت کردن کردن تا مسابقه بعدی رو انتخاب کنن.

بعد با پوزخند به سمت من برگشتن. تصمیمشون این بود که من با چانیول مبارزه کنم!

اونا تصمیم گرفته بودن بجای چند تا مبارزه متوسط یه سختش داشته باشم.

کای با کنایه گفت:" نا امیدمون نکن دی.او یااا! بنظر میاد استرس داری!"

نیشخند زدم:" مترسی مقام اول رو بگیرم؟ چون همیشه ازت بهتر بود...؟ بهرحال من برنده ام پس زیاد فکرش رو نکن."

"اوه جدا؟ اگه تو برنده ای پس منم یه پرنسس ام."

تصور کای با لباس صورتی و یه نیم تاج باعث شد بخندم. اما خیلی سریع روی مبارزه تمرکز کردم و کارم شروع کردم. می دونستم چانیول قدرت بدنیش چندین برابر منه اما وقتی قرعه کشی انتخاب مسابقه انجام شد، مورد تو حوزه تخصص من افتاد.

People Who Don't Exist . ExoDonde viven las historias. Descúbrelo ahora