(شاید شوگا نقشش کوتاه بنظر بیاد اما فرد مهمیه.)*قسمت نوزدهم*
*داستان از نگاه کای*
شروع کردم به گفتن همه چیز درباره اینکه من چطور آدمی بودم. البته آروم آروم شروع کردم... و از کمترین ها...
اینکه چطور ول می گشتم و مشکل درست می کردم و همه کارایی که عادت داشتم بکنم.
تو سکوت اونجا نشسته بود و با دقت گوش میداد.
هیچ قضاوت خاصی تو چشماش نبود. یکم نگران بودم که نکنه یهو از خشم منفجر بشه اما بنظر نمی اومد اینطور باشه. شاید بخاطر این بود که بین هر 3 جمله تاکیید می کردم که یکسالی میشه که این کار ها رو کنار گذاشتم.
وقتی بهش گفتم که قبلا با پسرای و دخترای زیادی بودم فقط پلکاش بهم زد.
تو چشمام نگاه کرد و من حس یه شیطان دروغگو رو داشتم اما بجای داد زدن که "باید قبلا بهم می گفتی" فقط پرسید:" چی باعث شد تغییر کنی؟"
فکر کردم آیا آدمی با درک بیشتر از اون هست؟
مطمئن نبودم که درست شنیدم! کدوم پسری اون سوال می پرسید وقتی این شانس داشت تا کاری کنه دوست پسرش احساس گناه کنه؟!
حتی پسرا هم تو رابطه وقتایی که میتونن برتر باشن دوست دارن که این شانس رو از دست ندن اما خب، دی. او نه و همینم بهترین دلیل بود که دوست داشتم با اون باشم، نه بقیه اون پسرا.
اون می دونست چیکار کنه که من دوسش داشته باشم...
من شروع کردم:" شوگا اولین پسری بود که من واقعا ازش خوشم اومد و میتونم بگم عاشقش شدم، اما اون بزرگترین اشتباه زندگیم بود. اون تقریبا هرچی که من داشتم خراب کرد اما... الان انگار زیادم ناراحت نیستم... شاید بشه گفت حتی من خوشحالم که این کار کرد. اون راهی که من داشتم می رفتم زندگی نبود. قبل از اون من پسری بودم که اهل مهمونی بود، مدام تو مهمونی بودم. مشروب، مواد... تا جایی که به گوش پدرمم یه چیزهایی رسیده بود. دختر بازی و پسر بازی برام یه چیز روزمره شده بود اما اون من رو وارد مرحله ای کرد که اسمش رو میزارم جهنم. من بدون دونستن ضرراش ازش لذت می بردم.... اما الان واقعا نمیخوام وارد جزئیات بشم."
بهم نگاه کرد و بعد از یه نفس عمیق گفت:"هرکسی اشتباه میکنه. نمیتونم بگم چون قبلا شتباه کردی پس پس میزنمت. چیزی که من درباره چیزایی که بهم گفتی دوست دارم اینه که الان تمومش کردی... و صداقت و جراتی که برای گفتنش داشتی. فکر میکنم اونقدر می شناسمت که باورشون کنم."
منم داشتم اون بهتر می شناختم. اون باهوش و آروم بود نه عصبانی.
متفاوت از تیپی که فکر می کردم دوست دارم. خب، من هیچوقت با یه پسر خوب و عالی رفتار نکردم حتی شوگا...
YOU ARE READING
People Who Don't Exist . Exo
Actionکریس و سوهو دو جاسوس هستن که برای سازمان مخفی ای کار میکنن. این سازمان خلاف کارهایی که محکوم به اعدام شدن رو از اعدام نجات میده و برای جاسوسی آموزش میده ماجرا از شبی شروع میشه که اون ها مجبور میشن پسر سفیر چین رو از وسط یک کودتای محلی نجات بدن، اما...