chapter 3

2.9K 499 299
                                    

لویی بعد دریافت پیام زین که ادرس رو براش فرستاده بود یکراست جلوی کمد لباس های متوقف شد و تمام اونهارو روی زمین ریخت ,و خب جالب اینه وقتی ما لباس میخریم فک میکنیم این عالیه ,اما چرا الان ,انگار ما هیچ لباس خوبی نداریم?

:عاه خدای من, من به لباس برند احتیاج دارم

روی زمین نشست و گوشیش رو چک کرد

:فک کن ,...فک کن, خب لیام رو حذف میکنم چون نمیذاره جایی برم...,اشتون,اوه نه اون سلیقش مزخرفه,لوک! نه نه اون لباس مارک نداره,مکس... عاه لویی اون تورو ول کردو رفت چقد احمقی,چرا من شماره اشو پاک نکردم

بعد کلی کلنجار ,برای حذف مخاطب باز این کار رو نکرد

:بیخیال فقط یه شمارس, خب اوه شت من هیشکی رو ندارم

با انگشتاش روی گوشی کوبید و باز فکر کرد

:اوه گاد ,نایل

هرچند که دوست صمیمیش  نبود و فقط همکلاسی بودن ,اما میشد روش حساب کرد ,اونا دوبار خونه ی هم رفتن

:الو? اوه نایل منو یادته? لویی,لویی تاملینسون,...چی? خوابی? هی پسر هنوز ساعت هفتم نشده,چی? اوه ببخشید ببخشید,ژاپن ! باشه من نمیدونستم اونجایی,فقط , هیچی ولش کن,... خب راستش میخواستم ببینم میتونم برای امشب لباساتو قرض بگیرم?.... اره یادمه,باشه,باشه بازم ببخشید بیدارت کردم

سریع قطع کرد
:فاک ,اون تعطیلاتو رفته ژاپن و من دارم تو چندجا کار میکنم تا بتونم کرایه خونه بدم , عدالت یه حرف مفته

لباس هاشو جمع کرد و از خونه زد بیرون و سوار اتوبوس شد بعد طی کردن مسیر طولانی بلاخره به خونه ی هوران رسید , یه خونه ی بزرگ به سبک کالیفنیایی,دیگه باعث تعجب لویی نمیشد چون چند بار اونجا بوده در زد و منتظر موند.

:سلام خانم هوران , وقت بخیر

:اوه سلام عزیزم تو از دوستای نایلی درسته?

:چه خوبه که یادتونه , خب راستش من از نایل اجازه گرفتم که یکم وسیله از اتاقش بردارم ,اجازه دارم بیام تو

خانوم هوران با لبخند همیشگیش لویی رو به داخل راهنمایی کرد و برای درست کردن چایی به اشپزخونه رفت و لویی هم رفت طبقه ی بالا برای پیدا کردن لباس تو اتاق نایل .

:اووووو,خدای من

لویی کمد لباس های نایل رو از نظر گذروند

:انتخاب سخت تر شد

یه شلوار لی مشکی برداشت , یه تی شرت سفید با مارک ادیداس,و یه کت جین مشکی ,کمد کفش هارو باز کرد و یه جفت اسپورت ادیداس برداشت , و خدارو شکر کرد که هم سایز نایله ,ساکشو باز کرد و لباس هارو چید داخلش ,نگاهی به ساعت های مچی انداخت

:اوه بیخیال لو,دفه بعدی در کار نیست ,تو نباید با ظاهر دیگرانو گول بزنی

بیخیال ساعت ها شد و سمت طبقه ی پایین براه افتاد

TWINSWhere stories live. Discover now