CHAPTER 16 S2

1.9K 315 309
                                    


.
.
.
.
ادوارد روی تخت نشست , لویی رو تکون داد

:سانشاین ? سانننن ,بلند شو

با چشمای بسته خندید ,دستاشو بالا برد
:ادی .. بغلم کن

:من تورو انقد بد عادت کردم ?

:اره ,بلندم کن ,لطفا

دستای لویی دور گردنش حلقه شد , از تخت بلندش کرد و سمت روشویی رفت

:خب قربان , تو که انتظار نداری بجات کاراتو هم انجام بدم ?

:نه سرباز ,مرخصی

:خدای من اگه کسی بفهمه , رسما بفنا رفتم

:اووو ! ددی ادی فقط برای من انقد مهربونه ?

:برو قبل اینکه یادم بره چرا اومدم بیدارت کنم

سلام نظامی داد
:چشم قربان

ادوارد دیگه چیزی نگفت و طبقه ی پایین رفت
در اتاق هری رو باز کرد
هنوز خواب بود

کنار تخت خم شد و گونه ی هری رو بوسید
:بیبی برادر? ... بیدار شو ....

هری کم کم چشماشو باز کرد ,بعد نگاهی منگ به ادوارد
:تو .... تو منو بوسیدی?!

:اره تدی بیر , بلند شو براتون صبحانه درست کردم

:واو .... تو ژاپن اینجوری میشی?

:اگه همیشه پیش من میموندی ,همینطوری بودم بیبی برادر

:پس به زندگیم یه گند دیگه هم زدم

:توش تخصص داری رفیق ,بلند شو هر چی پختم داره خراب میشه ,کامااان

ادوارد دست هری رو گرفت و از تخت بیرون اوردش

:لویی رو هم همینطوری بلند کردی?

:متفاوت تر , میتونی افتخار کنی که نبوسیدمش

هری بعد مکثی کوتاه خندید با هل دادن های ادوارد از اتاق بیرون رفت

:فعلا میخوام حتی بزور هم که شده ادای ادمهای بیخیال رو دربیارم پس جلو من رومانتیک نباشین

:کاش زودتر زده بودمت

هری برگشت سمت ادوارد
:هیییی , اون خیلی درد داشت , بعدا تلافیشو سرت درمیارم

:پسره ی دیوونه , برو دستشویی دیگه

:چشم ما....چیز بابا 

:برو دیگه

وقتی ادواردبرگشت توی اشپزخونه ,لویی روی صندلی نشسته بود با استرس به صندلی سوم خیره مونده بود

:دال? ... به من نگاه کن

دستهای لویی رو گرفت

:میدونم خاسته ام زیادیه , میدونم هری رفتار درست نبود ,اما لطفا چشماتو ببند و وقتی باز کردی , فکر کن بار اولیه که میبینیش , لطفا بخاطر من باهاش بد رفتار نکن

TWINSWhere stories live. Discover now