دقت کردین h رو سینه ی لویی طوریه که همیشه از یقه لباساش بیرون میزنه 😏
.
.
.
.هری روی صندلیش به عقب خودشو خابوند , هنوز سردرد داشت , نمیتونست روی کارش تمرکز کنه , اینطور نبود که وقتی مست میشه چیزی یادش نمونه پس مدام حرفاهای زین رو توی ذهنش مرور میکرد
گاهی میگفت مزخرفن ,گاهی همه اشونو قبول داشت , اگه لویی شبیه لوییزا نبود , الان چیزی فرق میکرد !?
صدای در اونو از افکارش بیرون کشید
:بیا تو
زین داخل اتاق شد و انگار یکم از هری حالش بهتر بود
:بیا اینو بخور ,خیلی داغون بنظر میای
هری قرص رو از زین گرفت ,همراه با آب نوشید
:دوست دارم الان بیهوشم کنن و تا چند روز بدون هیچ کاری بخوابم , ادوارد چطور از پس این همه دردسر برمیومد
زین روی مبل نشست
:کارای ژاپن و ایتالیا رو هم خودش انجام میداد , .... عجیب نیست همه بهش جذب میشن:هی زین , بحث و نبر روی اون نمک نشناس
:اووو حالا لویی شد نمک نشناس?
:گفتم بس کن
:الان تو مراحل بیخیال شدنشی?
:هه , ارزشش همونقدره ,بذار ادوارد یکم باهاش وقت بگذرونه ,بعد خودش میفهمه
:ولی ادوارد و که میشناسی ,وقتی به یکی پیشنهاد میده تا اخر میره , مثل لوییزا
:اومدی اینجا بهم یه قرص دادی ولی حرفات اثرش مخرب تر از مشروب دیشبه ,میشه خفه شی?
:البته هرطور تو بخوای , راستی , شنیدم رفتن تورین
زین چشمک زد, از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت
هری به لیوان آب توی دستش نگاهی انداخت و بعد اونو محکم کوبید به دیوار
:امیدوارم جفتتون توی جهنم بسوزیییین , لعنتیا
...................
ادوارد وارد خونه اش شد و چمدونهای خودش و لویی رو توی اتاق خواب گذاشت
:بیبی? صبحانه رو اینجا میخوری یا بریم بیرون?
:همینجا میخوریم تو کلی کار داری
لویی در چمدونشو باز کرد
:وقت هست من دوش بگیرم ?:البته , تا وقتی سفارش میدم و اونها بیارن طول میکشه
لویی سرشو تکون داد , حوله اشو برداشت و رفت سمت حمام
بعد اینکه سفارش صبحانه داد لباس هاشو عوض کرد , بعد قرار کاریش که دو ساعت دیگه بود ,باید میرفت به مادرش و دزموند هم سر میزد
YOU ARE READING
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...